به نام نامی یزدان
نقد دلنوشته تحسر
عنوان : یک دلنوشته باید در نگاه اول طوری باشد که خواننده هر چند کم و ناچیز به موضوع و ژانر دلنوشته پی ببرد؛ دلنوشته یک اثر ادبی است و بهتر است از انتخاب عنوانهای طولانی پرهیز شود چرا که ماندگاری در ذهن خواننده ندارند.
عنوان دلنوشته تحسر است. به معنای افسوس و حسرت. کلمه تحسر در نگاه اول کمی ناآشناست اما پی جستوجو آن میشود به معنی آن رسید.
وقتی واژه حسرت را میشنویم میدانیم که نوشتهها همراه با غم و اندوه است، با یاس و ناامیدی. انتخاب واژه تحسر بدین معناست که ما با دلنوشتهای غمگین روبرو هستیم.
مرتبط بودن عنوان با متون دلنوشته بحث مهمی است. یعنی اکنون که عنوان انتخابی، تحسر است پس باید ادامهی متون هم همراه و همرده و هموزن آن باشد. موضوعات بقیه پارتها حولمحور همان حسرت و دلتنگی برای مخاطبی که دیگر نیست. که کوچکترین چیزها هم برایش حسرت شدهاند؛ لبخندها و نگاهها.
دلنوشته یک اثر ادبی است. بهتر است از عناوین ادبی استفاده شود و این عنوان بازهم جذب لازم و قابل و قبول را دارد.
ارتباط عنوان با ژانر(تراژدی) در دلنوشته نسبتا رعایت شده.یعنی تماماً معانی پارتها و سخن دلنویس، سوگنامه و اندوهاور است.
عنوان باید اندازهی استاندارد داشته باشد و همچنین از تکراری بودن کلمات پرهیز شود که عنوان انتخابی، تکبخشی است و اندازه ایدهعالی دارد و لازم به ذکر است اگر کلمه حسرت برای عنوان انتخاب میشد، به کلیشه میرسیدیم اما (تحسر) به کاهش کلیشه کمک کرده است. عنوان باید جامعیت دلنوشته را در بر بگیرد و با تمامی پارتها ارتباط داشته باشد. محتوای پارتها اکثرا حول محور همین موضوع و عنوان میچرخد. در کل عنوان انتخابی، میشود گفت مورد مناسبی است.
ژانر : یک دلنوشته در واقع بیانگر این موضوع است که دلنوشته در چه حیطه و سبکی نگارش شده و چه احساساتی را در بر میگیرد. ژانرهای یک دلنوشته با یکدیگر ارتباط کامل داشته باشند. همچنین دلنویس باید در انتخاب ژانر دقت کافی به خرج دهد، ژانر یا ژانرهای انتخابی باید همگی در دلنوشته به طور یکسان و یکدست استفاده شده باشند. برای مثال اگر دلنویس در چند پارت غم و ناراحتی را محتوای آن قرار داد و در دیگر پارتها خبری از غم و محتوای مرتبط با آن نبود، نویسنده میبایست ارتباط بین این متون و پارتها را رعایت و اصلاح مورد نظر را انجام دهد.
ژانری که نویسنده انتخاب نموده (تراژدی) است که بهدور از محتوای کلی نیست.
کلماتی چون:
طغیان رنجها، قایق شکستهی کالبدم، ملالتها، قلب مغموم و... عمق تمام این کلمات، غم و اندوه و افسوس و حسرت است. به خوبی ژانر با جملات دلنوشته خو گرفتهاند.
لازم به ذکر است که ژانری که نویسنده انتخاب نموده در انتهای دلنوشته، پایانی تلخ همراه است. نویسنده اگر تک ژانر، فقط تراژدی را انتخاب نموده پس باید با رعایت اصول آن، پایان دلنوشتهی خود را پایانی تلخ تبدیل کند. بله درست است که تک ژانر بودن خودش یک پوئن مثبت برای دلنوشته به حساب میاید ولی بهتر است که برای تفهیم بیشتر و جذب مخاطبان بیشتر که تنوع بیشتری در ژانر را علاقهمند هستند، یک ژانر دیگر هم اضافه شود. نویسنده تا حدودی ولی نسبتاً کم موضوع درام را هم آمیخته اما نه به صورت مکرر و بینهایت بلکه بصورت پراکنده.پس لازم به استفادهی آن نیست اما تاکید نه ولی پیشنهاد منتقد برای نویسنده اضافه کردن ژانر دوم، ژانر عاشقانه است. زیرا در پارتها وقتی صحبت از حسرت میشود منظور را چه کسی تلقی کنیم؟ شخصی که عواطف و احساساتِ نویسنده را در دست دارد و نبودنش حسرتیست بر دل نویسنده. پس ژانر دوم برای دلنوشته برای جذابیت و اثربخشی مناسب است.
مقدمه : سرآغاز دلنوشته است و باید چکیدهای از احساسات بکار رفته در دلنوشته باشد و مقدمه باید به گونهای باشد که تمامی احساسات و موضوعات را در بربگیرد به بیانی دیگر جامع و کامل باشد.
مقدمه باید جامع و کامل باشد به بیانی دیگر اول و پایان حرفهای گفته شده در مقدمه مشخص باشد البته نباید مقدمه زیادی واضح و روشن باشد. اگر حرفی یا موضوعی در ابتدای مقدمه ذکر شده، دلیل آن و نتایجی که به دنبال دارد باید در سطرهای بعدی مقدمه روشن شود.
حال اندازه مقدمه صرفاً در جهت یک مقدمهی ابتداییطور خوب است اما اصولی در نظر بگیریم باید 3بخش مقدمه+بدنه+نتیجه را دارا باشد.
مقدمه باید طوری باشد که هنگام خوانش آن، مخاطب جذب شود و مشتاقانه ادامه دهد. این جذابیت مقدمه همراه با اثربخشی فوق العاده و عکس العمل نسبتا عالیِ مخاطب، بسیار رد روند ادامه نوشته کمک بسزایی میکند.
اگر بخواهیم برای قسمت مقدمه جمله مورد نظر را انتخاب کنیم باید نه شفاف باشد که کل مقدمه را به صورت یکجا متوجه بشویم نه بسیار رمزالود.
(حسرتِ دیدن یک تبسّم فریبنده روی لبهایش... حسرتِ چشیدن دوبارهی حسهای تلخ و شیرین او... حسرتِ شنیدن صدای گوشنوازش...) همانطور که گفتیم در بخش اول باید آنقدر جذاب باشد که مخاطب را به ادامهی آن ترغیب کند. انگیزه برای خوانش ادامهی آن در این قسمت باید شکوفا و نشان داده شود. متن انتخابی نسبتاً متن خوبی است. نه خیلی شفاف و نه خیلی پیچیده. خواننده را به خواش بقیهی متو دعوت میکند.
احساساتِ نهفته در کلمات به خوبی قابل درک هستند. با خوانش هر جمله دقیقا همان احساس افسوس و غمزدگی را به مخاطب القا میکند.
متن انتخابی بعدی، بدنه است. متنی که حول محور دلایل و احساسات فوق ذکر را بیان کند و متن اخر هم نتیجه است که متنی جامع و کامل و بسته بندی شده ازهمه ی قسمت های مقدمه می باشد.
(... تمام روزگار من شدهاست.
کاش یکبار دیگر کنارم بودی تا این تحسرها، برای همیشه از قلبم میگریخت و رخت سفرش را تا ابد میبست.)
قسمت بدنه کمی نهان است. به سختی میشود جمله مبنی بر دلیل آن عواطف و احساسات را پیدا کرد. همان اصولی را که در قسمت اول رعایت کردهایم را باید در قسمت دوم هم رعایت کنیم.
برای درک بهتر، برای جذب مخاطب، برای اثربخشی بالاتر و برای زیباتر شدنِ مقدمه حتما تمام اصول نوشتاری و محتوایی رعایت شود. برای نویسنده پیشنهاد میشود متنی مبنی بر دلایل احساسات اضافه شود.
درمورد قسمت سوم، متن بالایی را انتخابی مناسب میدانیم.
متن فوق باید کلیتی و جامعیتی خوانا و روان و قابل درکی برای خواننده باشد.
نویسنده با گفتن کلمه (کاش) برای قسمت پایانی، توانسته نشان دهد که حسرتهایی که در زندگی دارد را میخواهد در پایان به آنها دست پیدا کند، نمیخواهد حسرتها همیشگی باشد.
این همان جامعیتی از دلنوشته است که از آن سخن میگوییم.
گفتن سخنان پایانی یا به اسمی دیگر، اتمام حجتها برای مخاطبِ دلنویس، همان قسمت سوم مقدمه و نتیجه به شمار میرود.
نویسنده با یک جملهی کاش کنارم بودی، به تمام این حسرتها پایان میدهد. این یعنی نتیجهی پایانیِ مناسب برای مقدمه.
و در آخر اندازه پیشنهادی برای مقدمه بین پنج تا ده خط است که حدودا پنج خط را شامل شده و قابل پذیرش است.
انسجام:
انسجام بین پارتهای ادبی باید کاملا برقرار باشد. که از سه لحاظ آنهارا برسی میکنیم:
انسجام ادبی:
باید لحن و سبک نوشته در تمامی پارتها یکسان باشد. یعنی یک پارت اگر دارای آرایههای ادبی و محتوای ادبی است در مقابل پارتهای بعدی عاری از هیچ آرایهی ادبی نباشد.
رعایت اصول در همه پارتها به طور یکسان به زیباتر شدن نوشته کمک میکند.
دلنوشته یک اثر ادبی است، بهتر است لحن تمامی پارتها ادبی باشد زیرا خواننده با لحن ادبی بهتر میتواند احساسات را دریافت کند و به ژرف معنی و مفهوم دلنوشته پی ببرد.
دلنوشته مورد نظر به سبک ادبی نوشته شده و هیچ نشانی از زبان محاوره ای (پرش لحن)دیده نمی شود.
مواردی که از زیبایی و جذابیت دلنوشته میکاهد مثل تکرار بیش از حد یکسری کلمات، مثل استفاده از کلماتی که عامیانه بیان میشوند و... در دلنوشته به چشم نمیخورد بلکه نویسنده مخاطب و خود را با الفاضی غیر تکراری صدا میکند.
و رعایت اصول این قسمت چه بسیار که ره زیبایی دلنوشته کمک میکند.
انسجام نگارشی:
به منظور رعایت اندازه پارتها و خطوط هر قسمت میباشد.
مثلا نویسنده در یک پارت ۳ خط قرار ندهد و در پارت بعدی ۶ یا ۷ خط.
حجم پارتها هیچ تاکیدی نیست که شبیه به هم باشند اما باید حجم مشابه و نزدیک به همی داشته باشند.
نویسنده تاحدودی توانسته این مورد را رعایت کند. فاصله بهخصوصی میان پارتها به چشم نمیخورد. همهی پارتها میانگین بین 4 تا 6خط نوشته شدهاند.
همچنین در دلنوشته املای صحیح واژگان باید رعایت شود.
بهتر است کمتر از نشانهی ویرگول در دلنوشته تا حدی که نیاز نیست استفاده شود. استفادهی مکرر و نابجا از علائم نگارشی باعث پرش در خوانش آن میشود.
سه نقطه در انتهای برخی جملات هم در استفادههای مکرر جایز نیست، زیرا از زیبایی جملات کاسته و خستهکننده میشود.
املای غلط کلمات به چشم نمیخورد و نسبتا صحیح نوشته شدهاند.
انسجام محتوایی:
پارتها از لحاظ محتوا باید با یکدیگر مرتبط باشند و احساسات بکار رفته در تمامی پارتها یکسان باشد.
به صورت واضحتر بخواهیم بگوییم برای مثال اگر محتوا حول محور عاشقانه طور باشد و حتی ژانر هم فقط عاشقانه بیان شده باشد، ما حق بیان هیچ بیهودهنویسی و پرش موضوعی و محتوایی نخواهیم داشت.
اگر تاکید بر درام یا تراژدی است، همان مسیر را با همان موضوعِ ذکر شده ادامه دهید، تا حدالامکان از گزافگویی پرهیز کنید و سعی کنید دلنوشتهرا از کادر مخصوص خودش خارج نکنید.
محتوای تمام پارت ها همانطور که گفته شد از حسرت و نداشتن و نبودنهاست.(اگر غیر این باشد، اشاره به همان پرش محتوایی دارد، پس باید رعایت شود که نویسنده رعایت لازم را نموده)
اکثر پارتها محتوای یکسان و شبیه به هم داشتند. پرش محتوا دیده نمیشود.
احساسات به کار رفته در تمامی پارتها، تماما بوی غم و افسوس و حسرت میدهد.
و منظور کلی به راحتی برای خواننده اشکار است.
هدف:
محتوایی که نویسنده بیان میکند باید جذاب، آشنا و نوآورانه باشد.
البته یک محتوای کلیشهای نیز میتواند با بیان جذاب اثری خوب بسازد ولی زاویهی دید نو به یک موضوع کلیشهای یا یک محتوای نو با شیوهی نگارش جذاب نیز میتواند امتیاز مثبتی برای نویسنده باشد.
موضوع نوآورانه نیست اما نگاه و زاویه دید نویسنده به موضوع نو است.
هدف و ایده کلی دلنوشته تقریبا تکراری و کلیشه است. موضوع غم و حسرت و دوری از به اصطلاح عامیانه"یار و همدم" موضوعیست کلیشهای و همیشه و همیشه در اذهان مردم.
مثلا: "ای داد از این فاصلهها" (این جمله در بیشتر دلنوشتهها با این موضوع تکرار شده است و این خود یک بار منفی را داراست)
"منتظرت میمانم بلکه شاید، روزی بیایی!" (منتظر ماندن برای مخاطبی که دیگر ب رگشتنش معلوم نیس هم باز یه بار کلیشه به حساب میرود)
اما چیزی که باعث کمرنگتر شدن این مورد میشود، پردازش کافی و نسبتا عمیق نویسنده است که خواننده را سعی دارد به ژرف موضوع ببرد. همچنین نویسنده با استفاده از برخی جملات و کلماتی با مفهومِ عمیق و سنگین توانسته سایهی کلیشه را بر سر دلنوشتهی خود کمرنگ سازد و تا حدودی موفق بوده.
مثال: "یک دل میان مخروبههای بیعشق، به انهدامش رسیده است" ( چه زیبا حسرت و چشمانتظاری را توصیف کرده)
"گل و برگ جانم تا ابد برای نمو، آفتاب رخشان تو را میخواهند" (پرمعنا و مفهوم و بیمثال توصیف میکند پر زدنِ دل و روحش را برای یار)
"روحم در تلاطم حُزنها ماند و من، آن غروب غمانگیز خزانم" ( توصیف برای چشمانتظاریِ لحظه به لحظه بسیار زیبا و دلانگیز)
و...
گاه همین خلاقیت در نوشته باعث میشود همان موضوع کلیشه و تکراری به جذابترین و پرمخاطبترین متن تبدیل شود.
محتوا و هدف و ایده حتما و حتما باید قابل درک و فهم برای خواننده باشد. نویسنده تا حد کافی باید این موضوع را رعایت کند تا خواننده را دچار سردرگمی در خوانش دلنوشته نشود. قابل فهم و درک بودن دلنوشته هم حتی یکی از موثرترین بخشهاییست که دلنوشته را زیباتر و دلنشینتر میکند که باید رعایت شود و خب دلنویس آن را تا حدودی رعایت کرده.
دستور زبانی:
دلنوشته یک اثر ادبی است و بهتر است که به لحن ادبی نگارش شود؛ زیرا باعث زیبایی هرچه بیشتر متن میشود و در انتقال احساسات کمک میکند.
دلنویس میتواند از لحن عامیانه استفاده کند و یا لحن ادبی و عامیانه را با هم استفاده کند ولی در این حالت دلنویس باید با قلم خود در لحن دلنوشته توازن برقرار کند.
دلنویس در این دلنوشته کاملا لحن ادبی را رعایت کرده و هیچگونه متون عامیانهای دیده نمیشود.
رعایت اصول مورد نظر، نه تنها باعث زیباتر شدن بلکه باعث جذب مخاطب هم میشود.
قسمت بعدی در این رکن مورد بررسی قرار میگیرد ساختمان دلنوشته است.
نویسنده گاهی میتواند برای زیبایی بیشتر دلنوشته خود جای ارکان جمله را جابه جا کند( جابهجایی فاعل و مفعول)
اما این جابهجایی نباید به صورتی باشد که ساختمان جمله بهم بریزد و خواننده متوجه منظور نشود.
گاها مشاهده میشود که جای افعال و فاعل جابجا شده اما نه آنقدر زیاد و به وضوح که خواننده در خوانش آن به مشکل بر بخورد.
دستور ادبی:
استفاده از آرایههای ادبی و کلمات جدید متنوع در یک دلنوشته کاملا اجباری هستند و موجب خواندنیتر شدن اثر میشود.
این آرایههای ادبی هستند که یک متن ساده را تبدیل به متن ادبی میکنند. هرچه بیشتر از آرایههای ادبی در دلنوشته استفاده شود بهتر و زیباتر خواهد بود.
همچنین استفاده از کلمات جدید در دلنوشتهی ادبی باید وجود داشته باشد اما کلمات نباید طوری گنگ و عجیب باشند که خواننده برای فهمیدن معنای آن چندین لغتنامه را زیر و رو کند!
استفاده از کلماتی چون: احتراق، شوریدهحال، تلألو، سفّاکش، طغیان و... کلماتی ادبی هستند که نسبتا نه نامفهوم و نه بسیار ساده هستند که خواننده معانی آنها را متوجه نشود.
ارایهی تشبیه چه بسیار استفاده شده اما بهتر است که تنها فقط از یک آرایه به صورت مکرر استفاده نشود.
تنوع در آرایهها هم اثربخشی فوقالعاده را بر مخاطب دارد.
آرایه مجاز، تشبیه، حسآمیزی، اغراق و.... آرایههایی هستند که نویسنده در دلنوشتهی خود به کار گرفته اما چه بهتر اگر آرایههای نو و جدیدتری به چشم میخورد.
با ارزوی سلامتی و موفقیت🤍