جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

در حال تایپ [دنیای سرد] اثر «نیایش بیاتی کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تایپ رمان توسط نیایش بیاتی۱۱ با نام [دنیای سرد] اثر «نیایش بیاتی کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 166 بازدید, 4 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته تایپ رمان
نام موضوع [دنیای سرد] اثر «نیایش بیاتی کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع نیایش بیاتی۱۱
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Mahi.otred
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
493
964
مدال‌ها
2
رمان: برق چشمانت
اثر: نیایش بیاتی
ژانر: تراژدی، عاشقانه
عضو گپ نظارت S.O.W(7)
خلاصه: شاید دوباره می‌شود عاشق شد؛
شاید دوباره می‌شود خندید؛
شاید دوباره می‌شود خوشبخت شد؛
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

آساهیر

سطح
7
 
GELOFEN
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
6,024
26,736
مدال‌ها
12
مشاهده فایل‌پیوست 105079
"باسمه تعالی"


نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن رمان بوک برای منتشر کردن رمان خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.

قوانین تایپ رمان

و برای پرسش سوالات و رفع اشکالات خود در رابطه با رمان، به لینک زیر مراجعه کنید.
پرسش و پاسخ تایپ رمان

قبل از ارسال پارت تاپیک آموزشی درست نویسی را با دقت مطالعه کنید.
درست نویسی- مطالعه این آموزشات اجباری است.
مدیران در صورتی که متوجه اشکالات شما در درست نویسی شوند برای شما ناظر تعیین می‌کنند.

شما می‌توانید با ارسال دو پارت ابتدایی اثر تاپیک نقد کاربران را ایجاد کنید.
پس از ارسال پست اول، از کاربران بخواهید تا نظرات خود را در قالب نقد درباره هر جز از رمان بازگو کنند.
«درخواست نقد توسط کاربران»

دوستان عزیز برای سفارش جلد رمان خود بعد ۱۵ پست در تاپیک زیر درخواست دهید.

درخواست جلد

چنان‌چه قصد دارید اثرتان را با تیزر تبلیغ کنید، درخواست تهیه کلیپ توسط تیم تدوین دهید.
«درخواست تیزر»

پس از 30 پارت در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید.

درخواست نقد شورا

می‌توانید پس از ویرایش اثر خود با توجه به نقد، به تاپیک زیر مراجعه کنید و بعد از خواندن شرایط و با داشتن شرایط، درخواست تگ دهید.
درخواست تگ

و پس پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید. حتماً تمامی پارت‌ها باید تایید ناظر را دارا باشند.
اعلام پایان رمان



با تشکر از همراهی شما
|کادر مدیریت بخش کتاب|
 
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
493
964
مدال‌ها
2
پارمیس پناهی:

با عشوه زبونم را روی لبم می‌کشم و با چشم‌های پر از لذت به آروین نگاه می‌کنم.
دستش را دور کمرم حلقه می‌کند و بوسه‌ای بر گونه‌ام می‌زند، دستش را نوازش‌وار برروی گونه‌ام کشید.
- عزیزدل من.
لبخند پر از عشوه‌ای می‌زنم و با خوش‌حالی به او نگاه می‌کنم، شاید باید بگویم، آرویـن معشو‌قه‌ی چنـد‌سالهٔ من بود.
دستم را دور گردنش حلقه می‌کنم و با ریتم اهنگ هر دو تکان می‌خوریم، باید از مهرداد و عسل بابت این مهمونی حسابی تشکر بکنم.
طوری لبخند زده بودم که کل ردیف دندانم را به نمایش گذاشته بودم، آروین چشمش به بازوی ِ سفیدم برخورد می‌کند و با دیدن رد کبودی که خودش گاز گرفته بود، چشمان طلایی‌اش برق می‌زند و در گلو می‌خندد.
سرش را به جلو می‌آورد و توی گوشم نجوا می‌زند؛ نفس‌هایش که به گوش و گردنم خورد، حس‌وحالم را عوض کرد.
- شاهکار خودمه ها.
اخم تصنعی می‌کنم و با حالت قهر سرم را کج می‌کنم، سرش را جلو می‌آورد و بوسه‌ای بر روی گردنم می‌زند و عاشقانه زمزمه می‌کند:
- آروین، دور اون اخم‌های خوشگلت بگرده، نفسم.
روی پاشنه‌ی پایم می‌ایستم، لعنتی قد نیست که، نردبونه!
بوسه‌ی عاشقانه‌ام را روی پیشونی‌اش می‌زنم و در گوشش زمزمه می‌کنم:
- فدات بشم آروین، مرد من.
نور تالار روشن شد، نگاه تمام بچه‌ها روی من و آروین بود.
با خجالت سرم را به زیر می‌کشانم و دست آروین رو می‌گیرم.
مهرداد و عسل به سمتمون قدم بر می‌دارند، مهرداد دستش را دور کمر عسل حلقه کرده بود و با لبخند رضایت‌بخشی از هر دویمان، سلام و احوال پرسی می‌کند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
493
964
مدال‌ها
2
مهرداد و عسل، با شیطنت نگاهی بهمون می‌اندازند، شاید از این‌که تونستند، من و آروین را امشب، در کنار هم ببینند، خوش‌حال بودند.
عسل را در آغوشم می‌گیرم، با ذوق در گوشش می‌گویم:
- تولدت مبارک، شیطون خانم!
خنده‌ای می‌کند و چشمکی به من می‌زند و اون هم، تو گوشم می‌گوید:
- خوب بوسش کردیا!
لب و لوچه‌ام رو مثل بچه‌ها جلو آوردم، لوس با صدای بچه‌گانه‌ای گفتم:
- خو ببشید مامانی، شون که تو دفتی، دیه نزدیکش نمی‌شم، ایش، مامانیِ بد!
صدای قهقه‌هایش بلند شد، دستش رو به نشانه‌ی خاک تو سرت، بالا برد.
آروین دستش رو دور کمرم حلقه کرد، حسود!
با نارضایتی گفت:
- خانمم رو به خودم پس بده، عسل!
هر چهارتایی‌مان خنده‌ای کردیم، من و آروین تولد عسل رو تبریک گفتیم و توی صندلی‌ها نشستیم.
آروین، دستش رو زیر فکش گذاشته بود و با لبخند به چشم‌هایم نگاه می‌کرد، چرا از نگاه کردنش، سیر نمی‌شدم؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,572
6,489
مدال‌ها
12
«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین