جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

چالش دیالوگ‌های ماندگار رمان

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته گفتگو متفرقه کتاب توسط اولدوز با نام دیالوگ‌های ماندگار رمان ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 295 بازدید, 3 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته گفتگو متفرقه کتاب
نام موضوع دیالوگ‌های ماندگار رمان
نویسنده موضوع اولدوز
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط جغد سپید
موضوع نویسنده

اولدوز

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
7,175
9,176
مدال‌ها
7
دیالوگ‌های ماندگار رمان
 
موضوع نویسنده

اولدوز

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
7,175
9,176
مدال‌ها
7
_آره عقده‌ شدم، عقده‌ شدم از این که بعضی‌ها داشتن و من نداشتم؛ عقده شدم از همون بچگی که حسرت سوار شدن دوچرخه به دلم موند. عقده‌ای شدم محمد می‌فهمی، عقده‌ایی. از این که مادرم بعد فوت آقام، خونه‌های مردم کار کرد، حداقل شب گرسنه نخوابم، بقیه‌اش پیش‌کش تو زندگیم عقده هر چیزی دارم
 
موضوع نویسنده

اولدوز

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
7,175
9,176
مدال‌ها
7
عطا: دیدی این “ماشین مسابقه ای ها” رو که با سرعت میرن، یهو ترمز میکنن دور خودشون میگردن ؟!…
معصومه: آره…
عطا: اونجوری دورت بگردم !…
 

جغد سپید

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Sep
181
298
مدال‌ها
2
- ولی باید امید داشت. به قول چسترتون ، امید واقعی زمانی که همه چیز ناامیدکنندست. پس امید داشته باش.
رمان : شکارچی زمستان - قسمت 4
 
بالا پایین