جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

معرفی رمان آوای جنون از نیلوفر رستمی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته کتاب الکترونیک توسط SHAHDOKHT با نام رمان آوای جنون از نیلوفر رستمی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 200 بازدید, 0 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته کتاب الکترونیک
نام موضوع رمان آوای جنون از نیلوفر رستمی
نویسنده موضوع SHAHDOKHT
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط SHAHDOKHT
موضوع نویسنده

SHAHDOKHT

سطح
10
 
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,818
39,051
مدال‌ها
25
آوای-جنون.jpg

رمان آوای جنون نیلوفر رستمی​


عنوانرمان آوای جنون
نویسندهنیلوفر رستمی
ژانرعاشقانه
تعداد صفحه1994
ملیتایرانی
ویراستارسایت رمان بوک

سرگرد اهورا پناهی، مأموری بسیار سرسخت و حرفه‌ای از رسته‌ی اطلاعات، به طور اتفاقی توسط پسرخاله‌اش درگیر پرونده‌ی قتلی می‌شود. او که در این راه اهداف شخصی و انتقام بیست ساله‌اش را هم دنبال می‌کند، به دنبال تحقیقات در رابطه با پرونده، مجبور با شراکت با دختری می‌شود که در ادامه‌ی این شراکت اتفاقات ریز و درشتی برای هر دو پیش می آید….

خلاصه رمان آوای جنون​

دستش را کلافه بین موهایش کشید. دادگاه همیشه خسته اش می کرد اما این بار شاید چون آخرین نفر از آن گروه را پای چوبه دار کشیده بود، عصبانیتش تاحدودی کمتر بود. با سر به سربازی که مسئول محافظت از متهم بود اشاره کرد. سرباز متهم را بعد از دستبند زدن، از جا بلند کرد و به سمت در رفت.

پرونده را در دستش فشرد و با اخم غلیظی که بین ابروانش جا خوش کرده بود، از جا بلند شد و از دادگاه بیرون رفت. سوار ماشین شد و رو به راننده گفت:
-برمیگردیم ستاد.
-اطاعت قربان.
با قدم های بلند سمت اتاق رفت و وارد شد. شهرام پشت سیستم نشسته بود که با شنیدن صدای در، لحظه ای چشم از مانیتور گرفت و اهورا سلامش را علیک داد و او دوباره به کارش مشغول شد. با صدای زنگ تلفن، انگشت شست و اشاره اش را روی چشمانش فشار داد و با دیدن اسم سعید آیکون سبز را کشید:
-بهتره کار مهمی داشته باشی!
-اهورا… کجایی؟

لحن سعید آرام نبود و ترس، تا حدودی در آن مشخص بود.
-چی شده ؟
سعید آب دهانش را محکم قورت داد و گفت:
-بیمارستانم؛ تصادف کردم!
لحظه ای مکث کرد و بعد ادامه داد:
-باید بیای اهورا! به کمکت احتیاج دارم.
-خیلی خب، الان راه میفتم.
تماس را قطع کرد و کتش را از روی صندلی چنگ زد. سمت در میرفت که صدای شهرام را شنید:
-کی بود؟ کجا داری میری؟

دانلود رمان آوای جنون از رمان بوک
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: mobina01
بالا پایین