ش
موضوع نویسنده
شاهین وثوقی
مهمان
اولا از صدای ساعت، الان هم گوشی... .
با چنگ گوشی رو برداشتم؛ روی دکمه سبز نگهداشتم و گذاشتم روی گوشم.
- الو.
صدایی نیومد، فقط نفسهای ممتد فرد پشت تلفن به گوشم میرسید.
با کلافگی و صدای خشدارم گفتم:
- ببین... تا سه ثانیهی دیگه زر زدی که زدی، نزدی... .
شیرین: باشه بابا شوخی هم که حالیت نیست.
شیرینِ باید حدس میزدم، شریک جرمم، شریک گناهام و پلیدیهام، هه.
- چیشده نصف شب خوابم رو دیدی؟
صدای خندش توی گوشم پیچید.
شیرین: الیاس، نمیدونم چطور بگم اما... جنسها آب خورده.
انگار یهو برقم گرفت از جام بلند شدم.
- چی؟ شیرین چی میگی؟ مطمئنی؟
شیرین: آروم بابا آروم باش؛ درسته اینطوره اما درست میشه.
از خونسردی فاطمه حسابی کفری شده بودم؛ چطور میتونست اینقدر آروم و بیخیال باشه.
شیرین: فحش میدی؟ اگه داری بهم فحش میدی... .
قطع کردم.
دیگه کافیه، کافیه نشونشون میدم که الیاس کیه... .
صورتم به سرعت به راست چرخید... تیک عصبیم باز هم اومد، همیشه وقتی عصبانی یا هیجانزده میشم اینطور میشه؛ اما واقعا الان وقتش نیست.
***
به سر تا پام یه نگاهی انداختم بد نبود، برای گول زدن خانومهای اونجا کافیه، فقط میخوام وارد اتاق اون تیموری بشم و همه مدارک رو ازش بگیرم؛ گویا امشب خانومهای زیادی اونجا دعوت کرده، از یه آدم هوسباز بعید نیست!
با چنگ گوشی رو برداشتم؛ روی دکمه سبز نگهداشتم و گذاشتم روی گوشم.
- الو.
صدایی نیومد، فقط نفسهای ممتد فرد پشت تلفن به گوشم میرسید.
با کلافگی و صدای خشدارم گفتم:
- ببین... تا سه ثانیهی دیگه زر زدی که زدی، نزدی... .
شیرین: باشه بابا شوخی هم که حالیت نیست.
شیرینِ باید حدس میزدم، شریک جرمم، شریک گناهام و پلیدیهام، هه.
- چیشده نصف شب خوابم رو دیدی؟
صدای خندش توی گوشم پیچید.
شیرین: الیاس، نمیدونم چطور بگم اما... جنسها آب خورده.
انگار یهو برقم گرفت از جام بلند شدم.
- چی؟ شیرین چی میگی؟ مطمئنی؟
شیرین: آروم بابا آروم باش؛ درسته اینطوره اما درست میشه.
از خونسردی فاطمه حسابی کفری شده بودم؛ چطور میتونست اینقدر آروم و بیخیال باشه.
شیرین: فحش میدی؟ اگه داری بهم فحش میدی... .
قطع کردم.
دیگه کافیه، کافیه نشونشون میدم که الیاس کیه... .
صورتم به سرعت به راست چرخید... تیک عصبیم باز هم اومد، همیشه وقتی عصبانی یا هیجانزده میشم اینطور میشه؛ اما واقعا الان وقتش نیست.
***
به سر تا پام یه نگاهی انداختم بد نبود، برای گول زدن خانومهای اونجا کافیه، فقط میخوام وارد اتاق اون تیموری بشم و همه مدارک رو ازش بگیرم؛ گویا امشب خانومهای زیادی اونجا دعوت کرده، از یه آدم هوسباز بعید نیست!
آخرین ویرایش توسط مدیر: