جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

در حال تایپ [رمان استیلای فروهر] اثر « NILOFAR کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تایپ رمان توسط ᴺᴵᴸᴼᶠᴬᴿ با نام [رمان استیلای فروهر] اثر « NILOFAR کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 597 بازدید, 7 پاسخ و 13 بار واکنش داشته است
نام دسته تایپ رمان
نام موضوع [رمان استیلای فروهر] اثر « NILOFAR کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع ᴺᴵᴸᴼᶠᴬᴿ
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط NIRI
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده
معاون اجرایی بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,592
12,272
مدال‌ها
14

عنوان: استیلای فروهر

ژانر: ترسناک، راز آلود

نویسنده: NILOFAR


عضو گپ نظارت: S.O.W (۱)

خلاصه:
دخترکی زاده‌ی تنفر به زمین می‌رود،
سودای حکومت بر دنیایش فرمان‌روایی می‌کند.
انزجار از یاخته به یاخته‌ی بدن بی‌جانش می‌دود!
دخترک با ظلم روح‌ها را از جسم می‌مکد و جسم‌‌های بی‌جان خوراک روح‌های سرگردان می‌شود.
خون‌ها صدای ناقوس را بیدار می‌کنند؛ روح‌ها برای احضار فروهر بیدار می‌شوند و رعب و وحشت همگی با هم صدای زنگوله‌های وحشت را در روح‌ها به صدا در می‌آورند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

آریانا

سطح
5
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
3,433
12,584
مدال‌ها
6
پست تایید (1).png
نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن رمان بوک برای منتشر کردن رمان خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.
قوانین تایپ رمان

و برای پرسش سوالات و رفع اشکالات خود در رابطه با رمان، به لینک زیر مراجعه کنید.

پرسش و پاسخ تایپ رمان

دوستان عزیز برای سفارش جلد رمان خود بعد ۱۵ پست در تاپیک زیر درخواست دهید.

درخواست جلد

می‌توانید برای پیشرفت قلم خود بدون محدودیت پارت درخواست منتقد همراه دهید.

درخواست منتقد همراه

پس از 30 پارت در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید.

درخواست نقد شورا

و اگر درخواست تگ داشتید، می‌توانید به تاپیک زیر مراجعه کنید و بعد از خواندن شرایط و با داشتن شرایط، درخواست تگ دهید.

درخواست تگ

و پس پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید. حتماً تمامی پارت‌ها باید تایید ناظر را دارا باشند.

اعلام پایان رمان

با تشکر از همراهی شما
|کادر مدیریت انجمن رمان بوک|
 
موضوع نویسنده
معاون اجرایی بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,592
12,272
مدال‌ها
14
مقدمه:
دخترک در زمین هراسان جان به جان فروهر می‌دهد... .
آری!
جسم‌های سرگردان در یک روح متولد
می‌شوند؛
و دخترک در زمین همچون مه‌ای اغبر
پر می‌کشد.
انزجار از یاخته به یا‌خته‌های دگر
ترابرده می‌شود و ناقوس وحشت روح‌ها را از جسم می‌مکد... .
 
موضوع نویسنده
معاون اجرایی بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,592
12,272
مدال‌ها
14
به هنگاهی که شب‌زادها ولد می‌شوند روح از جسم آن‌ها مکیده می‌شود و این شروعی برای اتمام است!
***
طبق عادت همیشگی‌اش کوله باری از کتاب در یک‌طرف شانه‌اش بود؛ کوله به قدری افتاده و سنگین بود که گویی سنگی را جابه‌جا می‌کرد.
در چشم‌هایش جدیت و بی‌خیالی مشهود بود و ترکیب هردو صفت چشمانی به اغبری آسمان را ساخته بود، در چشم‌هایش آرامش و ترس هر دو ممزوج در هم می‌شدند.
قلم را در کاغذ به حرکت در می‌آورد و باز هم شروع به نوشتن و حکاکی جملات پر شده‌ی درون مغزش می‌کند؛ با هربار نوشتن باز هم درون مغزش پر از کلمات و روح‌های دمیده شده است!
درون‌اش غوغایی‌ست که گویی با هربار فکر کردن به تنهایی‌اش قلب را از تن نداشته‌اش جدا می‌کنند!
باز هم همه‌چیز در اطراف را حس می‌کند روح‌های سرگردان و حتی آن جسم‌های بی‌صدای درون خاک‌ها را... او حتی صدای نفس کشیدن مورچه‌ها و حشرات ریز را می‌شنود!
بی‌خود نیست که او را استیلا می‌نامند او تسخیر کننده‌ی هر شیء جان‌دار است.
باز هم صدای درون مغزش او را وادار به هرکاری می‌کند، او شاید از چهره به مظلومیت یک آسمان پاک باشد ولی او جسمی برای پاک بودن دارد؟ یا... .
هر کسی از کنارش می‌گذرد توانایی دیدن چشم‌هایش را ندارد. همه‌ پر از افکار و خزعبلات پشت سر او هستند، همه به افکار نداشته خود می‌خندند و نمی‌دادند جسم دخترک درون روحشان قهقهه‌ی وحشت سر می‌دهد! دخترک کاری نکرده است فقط ماه‌گرفتی‌اش او را به این‌جا رسانده بود به جایی که باید روحتان ناقوس وحشت را در خود بیدار کند.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده
معاون اجرایی بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,592
12,272
مدال‌ها
14
او با این‌که در جسم‌ها با احساسات و نواخت روح‌های جدید هر جسم آشنا می‌شود ولی باز هم آیگل است اسم او همدم ماه هست یعنی گل‌ ماه!
در محوطه‌ی پارک نزدیک دانشگاه همه او را می‌بینند او ظاهری به رنگ سفید ماه دارد آلبینیسم همان بیماری بود که همه‌ی افکارها ظاهر او را ممزوج بیماری می‌دانند؛ ولی خب باز هم داشتن ظاهر الهام‌گرفته‌ی ماه چیز بدی نبود که بود؟
با خنده نزدیک به در کلاس می‌شود همه باز هم او را نادیده می‌گیرند؛ با بی‌خیالی دستی بر کیف‌اش می‌کشد و کتاب مورد علاقه‌اش را بر می‌دارد و شروع به خواندن می‌کند.
دختر رئیس دانشگاه با کنجکاوی این‌طرف و آن‌طرف پرسه می‌زند به هر کلاس که می‌رسد همه از شیرین بودن او می‌خواهند او را سرتا پا رنگ رژ‌ لب هایشان کنند.
دخترک ناگهان وارد کلاس آیگل می‌شود تعجب در چشمان‌اش حلقه می‌زند نیرویی باز هم او را سمت کنجکاوی‌اش می‌برد‌... .
رئیس دانشگاه همه‌ی کلاس‌ها را می‌گردد تا دخترک سرکش‌اش را پیدا کند که ناگهان جلوی در متوقف می‌شود، دخترک او بر روی زانو‌های آیگل نشسته است و با تعجب به چهره‌ی او می‌اندیشد.
رئیس دانشگاه با دادی که از سر ترس و افکار دیگران بود به سمت آیگل می‌رود و دخترک‌اش را در آغوشش می‌گیرد.
دخترک با تعجّب از پدرش می‌پرسد:
- بابا ولم کن! می‌خوام برم پیش اون خانم.
رئیس دادی بر سر دخترک می‌زند و حرف‌هایی بازگو می‌کند که کاش نمی‌کرد.
رئیس: اون یه مریض روانی هست! اون یه بیمار هست یه روانی؛ تو می‌خوای پیش کسی بری که بودنش تو جامعه باعث تحقیره اون ملت هست؟ بیا و برو نباید این‌جا بمونی.
باز هم تیری از دردها بر سر قلب زخم شده‌ی آیگل می‌رود او مقصر چهره‌ی خلق‌شده‌اش بود؟
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده
معاون اجرایی بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,592
12,272
مدال‌ها
14
در کلاس می‌ماند و بی‌توجّه به پچ‌پچ‌های افراد منتظر استاد کلاس می‌باشد، در ادامه کتاب مورد علاقه‌اش را ادامه‌ می‌دهد.
کتاب فقط گوشه‌ای از زندگی او است که درحال نوشتن است؛ کسی نمی‌داند قلمی که زندگی او را چنین سخت و دشوار کرده‌ است در بالای کدامین برج زندگی او را شکل می‌دهد.
چندین لحظه بعد استاد کلاس می‌آید و مبحث را ادامه می‌دهد و ایاب و ذهاب را آغاز می‌کند؛ بعد از توضیح و خسته نباشید همگی به بیرون از کلاس هجوم می‌برند.
دخترکی به حیاط پشتی می‌رود و چهره‌ی خود را در آینه‌ی گرد و خاک گرفته‌ی حیاط نگاه می‌کند؛
به چهره‌ای که اکنون پر از احساسات مختلف است ولی تنها احساسی که او اکنون حس می‌کند تنفر از انسان‌هایی‌ست که احمقی بیش نیستند.
مردمکی سفید که طیف‌رنگی تیره‌تری نسبت به سفیدی چشم‌هایش داشت.
پلک‌هایی سفید و صورتی گرد که کک و مک‌های نارنجی رنگ همانند ریزه‌خاکی روی صورتش قرار گرفته بود را می‌دید.
لب‌های روشن‌رنگی که داشت در تضاد پوست او بود!
شاید فردا روزی باشد برای تسکین روح ناآرام درون جسم‌اش... برای گرفتار کردن روح‌هایی که تسکین زخم‌های این قلب خراشیده‌ شده‌اش.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده
معاون اجرایی بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,592
12,272
مدال‌ها
14
بعد از تمام شدن کلاس و بحث‌هایی که دختر و پسرهای آن‌جا بعد از دانشگاه می‌کردند به سمت خانه‌ی خودش رفت.
خانه‌اش باعث تسکین و حمل موجی از انرژی مثبت به سمت او می‌شد.
اندکی استراحت بعد از سرکوفت‌ها و حتی آن کتاب‌هایی که پر از فرمول‌های ترکیبی بود برایش آرامش‌بخش بود!
هوا گرگ و میش بود و ماه تابان از آن بلندی نور سفید رنگی را بر سر زمین می‌تاباند؛ ابرهای سیاه همچون لباسی بر تن ماه بودند که زینت بخش قدرت ماه بودند.
ماه تابان از آن نور‌هایی بود که قدرت‌اش نذیری در جهان نداشت، نه جادوگری طلسمی همچون قدرت نفرین ماه داشت و نه دعایی برای گرفتن این نوع قدرتی وجود داشت؛ ماه از آن‌ها به قدری فاصله داشت که گویی فقط نگاه کردن به آن و دانستن قدرت آن برای این جادوگران قابل فهم و درک بود.
در کتاب‌های کهن، آن‌جایی که هر بزرگ تاریخی دانسته‌های مهم خود را نوشته و حکاکی کرده بود ماه تنها طلسم قدرت‌مندی بود که در اذن زیبایی و غروراش به قدری سیاه و اغبر بود که هرکاری از آن بر می‌آمد ماه همچون گل خوشبویی بود که می‌توانست هم آن‌ را بسیار خوب و زیبا پسند کرد و می‌توانست همان‌قدر دارای تیغ باشد که زخم‌های عمیقی ایجاد کند... .
ماه شاهد و قاضی هر چیزی بود همانند کسی که شاهد هر مرگ و قتلی است و منتظر حکمی برای افشای این قتل‌ها است و بر جایی پناه آورده است که شاهد قتل و مرگ جان خودش نباشد... .
 
آخرین ویرایش:

NIRI

سطح
7
 
خانمِ نیری.
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
6,023
26,555
مدال‌ها
12
«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.
[..کادر مدیریت بخش کتاب..]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین