- Jun
- 104
- 37
- مدالها
- 2

رمان اوپال
نویسنده:سپیده مختاریان
انتشارات:شقایق
کد کتاب :62981
شابک :978-9642161904
قطع :رقعی
تعداد صفحه :538
سال انتشار شمسی :1399
نوع جلد :شومیز
سری چاپ :2
معرفی رمان
خورشید که قرار کارش رو در فوریت های پزشکی شروع کند با برخورد با امیر بهادر که اون هم در فوریت های پزشکی است روبه رو میشود و امیر بهادر برای خورشید چهره آشنایی دارد انقدر آشنا
که مغز خورشید پر از سوال میشود ولی حافظه
او یاری نمیرساند تا بفهمد امیر بهادر کیست و...
قسمتی از رمان
شیب منتهی به درختان سیب را پایین میآید. دست میگیرد به درخت گیلاس و حواسش هست که شکوفههایش نریزد. هوای این وقت سال، جان میدهد برای پیادهروی و گشتوگذار درون باغ؛ مخصوصاً صبحهای زود که هوا مطبوعتر از همیشه است و گنجشکها روی درختان بالا و پایین میپرند و میخوانند. دلش به تنهایی این روزها عادت کرده است. مدتهاست قشنگی باغ به چشمش نمیآید. بعد از آن اتفاقها، مگر امکان دارد زیباییهای جایی که روزی با معشوقش از آن خاطره داشت، به چشمش بیاید؟! دلش مچاله میشود و دوباره اشکها نیش میزنند. سعی میکند به چیزهای خوب و مثبت فکر کند. به قول خانم بهرامی، باید خودش را سرگرم کار کند تا گذشتهها کمرنگ شوند. مثل تمام این چند سال که به امیدی درس خوانده بود. امیدی که فقط خودش از آن اطلاع داشت و خدای خودش.
موهای فر پیشآمده تا روی پیشانیاش را درون شال میفرستد و از جوی وسط باغ میپرد. اگر کمی دیرتر به خانه برگردد، حتماً مادر دلخور میشود؛ مخصوصاً با تذکری که موقع آمدن به باغ به او داده بود. میداند پشت چهرهٔ جدی و گاهی ریاستگونهٔ مادر، چه مهری خوابیده است. چه شبهایی که تا صبح کنارش بود تا بحرانی که درست در هجدهسالگی گریبانگیرش شده بود، رهایش کند. نفسش را بیرون میدهد.
مادرش از آن دسته آدمهاست که دلش نمیخواهد مخالفتی با خواستههای منطقیاش شود. همین سر ساعت خانه بودن بچهها هم جزء همین خواستههای منطقی است. هرچند همه بزرگ شده و بهنوعی سروسامان گرفتهاند؛ ولی باز هم گاهی دلش میخواهد رشتهٔ زندگی بچههایش را در دست بگیرد.
هرمز همیشهٔ خدا شیطنت و سرپیچی میکند. از وقتی هم نامزد کرد، بیشتر وقتش را در خانهٔ عموداریوش میگذراند و مادر فقط کمی خیالش از بابت او راحت شده است. بیشتر نگرانی مادر بابت هادی است. هادی و تصمیمهای بیجا و نگرانیهای در پی او!
کفشهایش را به دیوارهٔ بتنی ورودی حیاط میکوبد تا گِلهایش بریزد. راه مستقیم و سنگفرششدهٔ حیاط را پیش میگیرد، درحالیکه نگاهش همچنان محو درختان ایستادهٔ دو سمت سنگفرشها است.