ما باید مجال بدیم که قصههامون تا آخر ادامه پیدا کنه، قصه امکان نداره بد باشه اگه تو آدم خوبی باشی.
نقد رمان
برکهی مرغابیها
باسلام
از آغاز:
در شروع کار باید اعتراف کرد که اثر جلد زیبایی داره و اگر نخواهیم از حق بگذریم نام اثر نیز بسیار برازنده است.( برکهی مرغابیها، بکار بردن دو واژهی برکه و مرغابیها رنگ تازهای به اثر بخشیده است. هر چند ساده به نظر میرسد.) رمانی اجتماعی که متشکل از حوادث روزگار شخصیت داستان است،
فانتزیهایی که نویسندهی عزیز با قلم معجز خود به رشتهی تحریر در آورده است. خلاصهی شما توانست من منتقد را به صفحهی دوم اثر هل دهد. نیروی محرکهای که برای شروع خوبه. در کنارش
مقدمهای که به داستان تزریق شده است، همه چیز را ساخت تا من فصل اول را بخوانم.
در داستان شما
نقاط اوج کم و بیش هستند.
جملههای کوتاه،
جاذبههای ماندگار ( آنچه که یک اثر را معرفی میکند و برای مردمی با آن آداب و رسوم و ادبیات آشناتر است.):
(
مادر همیشه به دنبال چیزی میگشت تا بخاطرش عصبانی باشد.)
(از همه بدتر او داشت رشتهی کامپیوتر میخواند.)
(او از زیر باران ماندن میترسید.)
کنکاش در اثر( چند خط):
من به انتخاب دو عبارت از داستان را بررسی میکنم.
(
یک روز شبیه روزهای بیست و چهار سال گذشته شروع شده بود اندیشیدن به این ماجرا باعث شد خودش را بیشتر به دست گرانش زمین بدهد و با انزجار از دیوار کرم رنگ ساختمان همسایه چشم بگیرد.)
اندیشیدن شما در این چند خط مرا هم به اندیشیدن واداشت، به تصویرسازی. من هم پشت پنجره دیوار همسایه را دیدم. او هم مرا دید. ما برای هم دست تکان دادیم و بعدش داشت حالم از دیوارشان بهم میخورد شاید نه فقط از آن، از همهی دیوارهای شهر، همهی شهر همسایهمان بودند و ما در میان انبوهی از دیوار گیر افتاده بودیم، در حصار آدمیان.
(
این وضع تا زمانی دوام میآورد که پدر از سرکار به خانه برگردد و ادامهی گفت و گوها تا پاسی از شب به این میگذشت که چرا پدر به عنوان یک فرزند به عنوان یک برادر به عنوان یک همسر یک شهروند یک مستاجر یک مخلوق و یک سوپرمن به وظایف خود که همه را برای آن بیچاره تعیین کرده بودند عمل نمیکند.)
حس خوب. پدر مهربان. روز پدر. قدردانی از پدر. توصیف پدر در اینجا فوق العاده است. من خیلی دوستش دارم. اینکه شما از قلمتان برای توصیف پدر استفاده کردهاید نه آنطور که همه پدر را معرفی میکنند و مینویسند: (( پدر آب داد.))
اضافه:
در اثر شما غلط نگارشی و ویرایشی مشاهده نکردم. اگر هم باشد دیگر دوستان گفتهاند و تکرار بر آن را مهم نمیشمارم.
بیوگرافی شخصیتها و توصیف آنها خوبه، ولی میتونه بیشتر باشه. مثلا دربارهی اینکه چندتا بچه دارند، اسم شوهرشون چیه و... ریزتر شدن در نقشها و طرحها و خرد کردنشان به قسمتهای نامساوی.
زاویهی دید: ما با داستانی روبه رو هستیم که از بالا به آن نگاه نمیکنیم. شخصیت اصلی ما را با خودش به درون داستان میکشد. جاذبه او نه آنقدر زیاد است که ما را مجبور کند نه آنقدر کم که ولش کنیم. به خواستهی نویسنده در بندهایی به داستان چاشنی طنز اضافه شده است تا مخاطب خوشش بیاید. ( الکی خوش باشه.)
از قبل چندین بار به او گفته بودند باید ترمزش را بکشد: ( شوخیهایی با نویسنده)
اوایل داستان فکر میکردم منظورش از ارکیده گلهای توی باغچه است.
شخصیت پردازی: مخاطب با اسامی داستان در زندگی روزمره روبه است. ( ننه قنبر، زن عمو زری) اسمها از فضا نیامدهاند و نیازی به معادلسازی ندارند. سلیقهی نویسنده چنین بوده است که شخصیتها نزدیک به هم باشند و بتوانند با هم ارتباط برقرار کنند. در مقابل نامهای امروزی هم به چشم میخورد. ( تفاوت نسلها): هانا- ارکیده- هدیه
باشه،
خداحافظ
حرفهایی با خود خود نویسنده:)
اینکه شما جرقهای در ذهنتان بخورد و نوشتن را شروع کنید، خیلی خوب است اما ادامه دادن داستان سختتر از شروع کردن آن است. من به شخصه شما و قلمتان را تحسین میکنم که توانستهاید داستان را جلو بکشید و در عین حال مخاطب این ژانر را معطل نگه دارید تا پای بقیهی صحبتهای شما بنشیند.
سخن پایانی:
من معتقدم ساده نویسی میتواند یک شاهکار خلق کند.
یک بیباک پر از غلط املایی