جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

معرفی رمان تقاص از هما پور اصفهانی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته کتاب الکترونیک توسط شاهدخت با نام رمان تقاص از هما پور اصفهانی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 583 بازدید, 0 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته کتاب الکترونیک
نام موضوع رمان تقاص از هما پور اصفهانی
نویسنده موضوع شاهدخت
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط شاهدخت
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
ناظر کیفی کتاب
ناظر کیفی کتاب
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,720
40,397
مدال‌ها
25
taghas.jpg

رمان تقاص هما پور اصفهانی​


عنوانرمان تقاص
نویسندههما پور اصفهانی
ژانرعاشقانه , اجتماعی
تعداد صفحه1487
ملیتایرانی
ویراستارتیم سایت رمان بوک

تو چشم به هم زدنی یه سال از دانشگاهم تموم شد، واقعاً که دانشگاه محیط فوق العاده ای داشت، عاشقش بودم و هر روز با شوق سر کلاسا حاضر می شدم، هر چند که رضا عقیده داشت همچینم آش دهن سوزی نیست، اما من دوسش داشتم! رشته من واقعاً سخت بود، بعضی وقتا اشکم در می اومد از سختی دروس اما به خاطر علاقه شدیدم هر طور که …

خلاصه رمان تقاص​

بابا با خنده گفت: صبر کن تا بگم. تقصیر تو اینه که به مامانت رفتی، خب رزا هم به تو رفته دیگه … هر جفتتون مثل ستاره می مونین … خود تو امشب همه حواست به رزا بود و متوجه نشدی دخترا چه طور نگات می کردن! باهات شرط می بندم که بیشتر دخترای این جمع دیوونه تو هستن.

می گی نه، ازشون بپرس … من همیشه باید به خاطر داشتن بچه های به این زیبایی نگران باشم که نکنه خدای نکرده این زیبایی براشون دردسر ساز بشه … ذوق مرگ شدم! بار اولی بود که بابا مستقیما از خوشگلی من و رضا تعریف می کرد

رضا لبخند تلخی زد و گفت: – یه روزی فکر می کردم که جذاب تر از من، خدا خلق نکرده ولی چند وقتیه که فهمیدم یه نفری وجود داره که دست منو از پشت بسه! من در کنار اون هیچی نیستم. … بعد به من نگاه کرد … توی نگاهش غم عظیمی وجود داشت … خوب می دانستم منظورش کیست

منظور رضا، داریوش بود … همون آدمی که با من بازی کرد … وقتی دوباره یاد اون روزا افتادم از خشم دل پیچه گرفتم … از جا بلند شدم و گفتم: من می رم توی اتاقم دیگه … خیلی خسته شدم، خوابم میاد … رضا هم برای فرار از سوالای بابا، زود بلند شد و گفت …

دانلود رمان تقاص از رمان بوک
 
بالا پایین