جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

معرفی رمان حوالی هیچستان از بهار محمدی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته کتاب الکترونیک توسط شاهدخت با نام رمان حوالی هیچستان از بهار محمدی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 586 بازدید, 0 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته کتاب الکترونیک
نام موضوع رمان حوالی هیچستان از بهار محمدی
نویسنده موضوع شاهدخت
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط شاهدخت
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
ناظر کیفی کتاب
ناظر کیفی کتاب
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,720
40,397
مدال‌ها
25

رمان حوالی هیچستان بهار محمدی​


عنوانرمان حوالی هیچستان
نویسندهبهار محمدی
ژانرعاشقانه
تعداد صفحه1079
ملیتایرانی
ویراستارسایت رمان بوک


رمان حوالی هیچستان
رمان با آهیلِ افخم پسرِ یکی از بزرگ‌ترین سیاستمدارهای سرشناس ایران؛ معروف ترین موتورسوار خاورمیانه و وارث مجموعه‌های آموزشی فرشته با گذروندن یک شبِ سیاه با دخترِ دبیرستانی معشوقه‌ باباش، عکس‌هاشون توی فضای مجازی پخش میشه. با سرتیتر ارتباط نامشروع پسر متاهل حاج فتاح، با دانش آموز مدرسه‌اش! و اینجاست که آهیل تصمیم می‌گیره به شیوه‌ی خودش لکه‌ی ننگش رو پاک کنه…

خلاصه رمان حوالی هیچستان​

با انگشت اشاره، یک سمت بینی اش را گرفت و سوراخ دیگر بینی اش را روی رول صد دلاری گذاشت. محکم بینی اش را بالا کشید. لاین کوکائین با نظم خاصی وارد بینی اش شد. سرش را با نفس عمیقی بالا آورد. کمی از پودر سفید رنگ را روی لثه اش کشید و با کیفی کوک از سرویس بهداشتی بیرون زد. اگر میلاد می فهمید دوباره کوک زده، محال بود اجازه دهد امشب حتی از صد کیلومتری موتور سنگین دوست داشتنی اش هم رد شود.
قلبش داشت تپش می گرفت. دهانش خشک شده بود. پسرها آماده باش کنار پیست ایستاده بودند … بطری آب نیم خورده ی روی نیمکت محوطه را چنگ زد … گلویش از خشکی به سوزش افتاده بود … بطری آب را یک نفس بالا رفت … ضربه محکم میلاد که به کمرش زده شد؛ شوکه آب را قورت نداده بیرون تف کرد:
مگه مرض داری آخه احمق؟ نمیگی خفه میشم؟ میلاد مشکوک دماغش را نزدیک کاپشن پف دار زرد و مشکی آهیل آورد. نه بدتر سگ هار بو کشید: گل مل که نزدی امشب ها؟ بی حوصله میلاد را هول داد و سمت موتور مشکی متالیکش رفت: گمشو بابا مگه خلم میخوام پشت موتور بشینما! میلاد با تاسف سر تکان داد: تو از خل یه چی اونوور تری والا!


دانلود رمان حوالی هیچستان از رمان بوک
 
بالا پایین