- Jun
- 104
- 37
- مدالها
- 2

رمان رانش
نویسنده: زهرا قاسم زاده
انتشارات:شقایق
کد کتاب :62997
شابک :978-9642161645
قطع :رقعی
تعداد صفحه :832
سال انتشار شمسی :1398
نوع جلد :شومیز
سری چاپ :6
معرفی رمان
داستانی عاشقانه و خانوادگی را روایت می کند. شخصیت اصلی کتاب دختری به نام مهگل است. داستان با مراسم خواستگاری او آغاز می شود. خواستگارهای انتخابی خان جون، که مهگل همیشه در پی رد کردن همه ی آنها است. مهگل به پسر دایی خود «شاهین» علاقمند است. آنها از دوران کودکی با هم بودند و با یکدیگر عاشقی را تجربه کرده اند. از این رو مهگل تمام خواستگارهای خود را به خاطر عشقش به شاهین رد می کند. شاهین بازیگر محبوبی است و هر بار به بهانه های مختلفی مراسم خواستگاری را به تعویق می اندازد. اما این بار …
قسمتی از رمان
-مهگل عادت کرده خان جون! بعد این همه سال چی رو یاد ما میارین؟ این همه من دارم بهش می رسم چطوری حالا تازه یادتون افتاده کارم غلطه؟ کارم عیبه؟ د من نباشم اون شاهین دست و پا چلفتی بهش میرسه؟ اون بلده داروهای مهگل چیه؟ اون می دونه چیکار کنه؟ همین دیشب نبودم که…
عصای خان جون بالا رفت و تهش که محکم بر روی سرامیک های کف اتاقم خورد، صدای علی را کم کرد.
-تو میری! عروسی می کنی و میری! به همین زودی!
نفس گرفتن که شاخ و دم ندارد! وقتی می گیرد، می گیرد! وقتی ایست می کند، می کند! وقتی اکسیژن ندارد، ندارد! مرگ می دهد… مرگ!
-تو بری این دختر باید بلد شه! باید از این وابستگی نجات پیدا کنه یا نه؟ خودتونو اسباب خنده بقیه کردین با این کارا!
زانوهایم اما می لرزند. چانه ام روی آنها!
علی کلافه دست می کشد روی ته ریشش و من و لرزشم خیره اش؟ داماد می شود بالاخره!
-من الان نمی تونم خان جون. گفته بودم نمی تونم. نگین عروسی آن چنانی می خواد…
باز صدای خان جون و باز عصایش که بر روی زمین کوفته شد!
-بچه بزرگ نکردم که بشینن بغل دستم شن آینه دقم! بسه هرچی تو این خونه ور دل هم بودین! هم تو عروسی می کنی هم شاهین و مهگل! بلد می شین رو پای خودتون وایسین. خودتون بلند شین. خودتون یا علی بگین! این همه سال چهارتایی ور دل هم موندین چی شدین برای من! بسه دیگه! پاشین جمع کنین زندگی و خودتونو!
لب هایم می لرزد و من نمی دانم! شاهین چیزی گفته بود و خان جون امروز این طور عزای مرا جور می کرد؟
-شما مخالف شاهین بودی خان جون! مهگل به درد شاهین نمی خوره! شاهین باید بره با یکی مثل خودش! مهگل کافیش نیس!
چیزی در حنجره ام سیخ می کشد. کافی اش نیستم؟ حتما نیستم که می گوید!