SHAHDOKHT
سطح
10
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
- Jun
- 12,818
- 39,051
- مدالها
- 25
رمان سیزدهمین روز از پاییز
عنوان | رمان سیزدهمین روز از پاییز |
نویسنده | زهرا زنده دلان |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 2561 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | سایت رمان بوک |

محمد پسری نوزده ساله، توی صفحه ی اینستاگرامش با دختری بنام رویا دوست میشه و شروع این رابطه متفاوت تر از هر رابطه ایه، طوری که رویا، دختری ساده و عاشق پیشه، برای راضی کردن محمد و اثبات علاقش تن به هر خواسته ای میده، خواسته های غیر معقول که نیمی از رابطه ای امروزی رو درگیر خودش کرده …
خلاصه رمان سیزدهمین روز از پاییز
سرم رو به سمت کنسول که پر از کتاب بود چرخوندم و با دیدنشون آه از نهادم خارج شد. نمی دونستم واسه نزدیک شدن به هدفم که وکیل شدن بود خوشحال باشم یا واسه نزدیک شدن به بوی خفه کننده ی مهرماه ناراحت! به ناچار دستم رو به سمت چند تا کتابی که هنوز جلدشون کامل نشده بود بردم و چسب کنارشون رو هم برداشتممشغول جلد کردنشون شدم و کمی بعد، از سکوت رو مخی اتاق خسته شدم. مثل همیشه ترجیح دادم آهنگی از بهزاد رو پلی کنم و توی دنیای شیرین شعراش قدم بذارم. توی لیست آهنگ ها دنبال آهنگ مورد نظرم گشتم اما با اومدن اعلان جدید اینستاگرام بالای صفحه یکباره از انتخاب موزیک دست کشیدم
برنامه رو باز می کردم و با دیدن پنجاه و دو تا لایک از پیجی که توش سرک کشیدم و در آخر درخواست جدید از پیج عمومی ای که عکسش نشون از عکس اون پسر می داد مات صفحه ی گوشی موندم. بی اختیار چسب توی دستم رو روی تخت انداختم و مشغول دید زدن پست هاش شدم. پست هایی که فقط شامل پست و عکس های خودش می شد
عکس های اخیرش رو لایک کردم و برای سرکش کردن حس کنجکاویم از برنامه بیرون اومدم و نتم رو خاموش کردم. نگاهم رو به کتاب های رو به روم انداختم و با یاد آوردن نصفه موندن رمان تکراری اما جذابی که این روزها دنبالش می کردم به شوق خوندنش مشغول جلد کردن کتاب ها شدم. یک ساعتی رو با کمال دقت و حساسیت کتاب هام رو خوشگل کردم
و در پایان با شکوندن قلنج دست هام و پیچیدن صدای لذت بخشش توی اتاق اتمام کارم رو اعلام کردم. با شنیدن صدای قار و قور شکمم ترجیح دادم اول سری به مامان و آشپزخونه بزنم و بعد به سراغ رمان خوندن برم. دستی بین موهام که به زور دنیا بازشون گذاشته بودم کشیدم و همزمان که از روی تخت بلند می شدم مشغول بستنشون شدم و زیر لب با خودم گفتم …
خرید و دانلود فوری رمان سیزدهمین روز از پاییز از رمان بوک