- Jun
- 104
- 37
- مدالها
- 2

رمان عشق ماندگار
نویسنده:فائزه عطاریان
انتشارات: شقایق
کد کتاب :63015
شابک :978-9647928212
قطع :رقعی
تعداد صفحه :463
سال انتشار شمسی :1397
نوع جلد :شومیز
سری چاپ :5
قسمتی از رمان
پس از چند دقیقه با عصبانیت گفت:
- ممکنه چند لحظه از وقتتون رو به من بدید.
تا آمدم از خودم عکس العملی نشان بدهم،سولماز از کنارم برخاست و رفت.
اردلان بلند شد و در جای سولماز نشست و گفت:یه توصیه دوستانه بهت میکنم امیدوارم به حرفم گوش بدی.
نگاهش کردم و سرم را تکان دادم.
- از این پسره دوری کن.
با تعجب گفتم:
- کی؟من اصلا متوجه منظورتون نمی شم؟
- همین که یک ساعته مثل کنه به تو چسبیده،همین که داشتی باهاش صحبت می کردی...و حالام اونطرف ایستاده و داره بهت نگاه می کنه،منظورم کامیاره فهمیدی یا بازم توضیح بدم؟
با عصبانیت گفتم:
- اولا من با اون صحبت نکردم ثانیا خودم بهتر از هر کسی می دونم با چه کسایی نشست و برخاست کنم و احتیاجی به نصیحت شما ندارم.
- اولشم گفتم یه توصیه دوستانه است ولی بهتره بدونی کامیار تا به حال دخترای زیادی رو از راه به درکرده.اگر نمی خوای به لیست دخترایی که توسط اون اغوا شدن اضافه بشی بهتره ازش دوری کنی ببین چطوری زیر نظرت گرفته!
سرم را بلند کردم و کامیار را دیدم که گوشه ای ایستاده بود و به من نگاه میکرد وقتی متوجه نگاهم شد لبخند زد.
- دیدی چطور داره بهت نگاه می کنه،درست مثل یک شکارچی به شکارش.
مکثی کرد و بعد ادامه داد:
- اگر بخوای ازت دورش می کنم.
در حالی که ترسیده بودم گفتم:
- من نمی دونم چکار باید بکنم.