جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

معرفی رمان پاکی و پلیدی از مطهره حیدری

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته کتاب الکترونیک توسط شاهدخت با نام رمان پاکی و پلیدی از مطهره حیدری ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,941 بازدید, 0 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته کتاب الکترونیک
نام موضوع رمان پاکی و پلیدی از مطهره حیدری
نویسنده موضوع شاهدخت
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط شاهدخت
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
ناظر کیفی کتاب
ناظر کیفی کتاب
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,597
40,149
مدال‌ها
25
paki_va_palidi-600x338.jpg

رمان پاکی و پلیدی​


عنوانرمان پاکی و پلیدی
نویسندهمطهره حیدری
ژانرعاشقانه، طنز
تعداد صفحه1376
ملیتایرانی
ویراستارسایت رمان بوک

بهار، دختری دورگه‌ ی جادوگر و گرگینه‌ ی اصیل با نیروهای هفت گانه، بی‌خبر از این‌ که چه موجودیه آروم زندگی میکنه اما با آشنا شدن با یک خون آشام همه چیز تغییر میکنه؛ خون آشامی که در قضا استاد دانشگاهشه! دختری که از یک انسان تبدیل به قدرتمندترین موجود جهان میشه که همه مخصوصا جادوگران ازش هراس دارند! و در این میان خون آشام و کافر عاشق که برای به دست آوردن عشقشون باهم می‌جنگند …

خلاصه رمان پاکی و پلیدی​

“هستی” نفس با گریه گفت: هستی، نمیخوای از ملکه کمک بگیریم؟ همون طور که سرم رو به دستم تکیه داده بودم و رانندگی می کردم گفتم نه اون ها بهمون کمک نمی کنند؛ مطمئنم چون بهار یه انسانه میگند برو به آگاهی، میدونم که این حرف رو میزنند. بغض گلوم رو گرفته بود، اما نباید گریه می کردم، نباید بعد از دو سال که بخاطر یه عشق یک طرفه تو خلوت خودم خون گریه کردم دوباره مزه ی شور اشک رو بچشم. عکس رادان رو که

دیدم انگار باز وجودم لرزید و یاد دو سال پیش افتادم اما نه، نباید بهش فکر کنم چون اون هیچ وقت بهم فکر نمیکنه اونی که این همه دختر دورش ریخته به من فکر نمیکنه درست بر عکس برادرش رامینه. رامین در برابر دخترا مغروره اما اون در برابر هر دختری شوخه که همین باعث میشه دخترا بیشتر بهش بچسبند و من رو از یاد ببره. “بهار” با لگد یه شخص بیشعوری که می گفت بلند شو چشم هام رو باز کردم. تو یه سلول سنگی نیمه تاریک بودم سرم رو بالا آوردم که ببینم کدوم خری بهم لگد زده،

اما وقتی صورتش رو دیدم چشم هام از ترس گرد شدند و فکر کنم رنگ صورتم رو به سفید شدن پیش رفت. یه جیغ بلند کشیدم و ازش دور شدم یا خدا این دیگه چجور جونوریه؟ انسانه یا حیوون؟! مرد ترسناک: بلندشو دختر، بلند شو. از ترس بلند شدم و تو همین لحظه یه مرد که ظاهرش مثل آدم بود داخل شد. سریع ازش پرسیدم: اینجا کجاست؟ تو کی هستی؟ این چرا قیافش این شکلیه؟ واسه چی من رو دزدیدید؟ اصلا غلط کردید که من رو دزدیدید! با این حرفم اون مرد ترسناکه تا خواست حرفی بزنه،

اون مرد بهش دستور داد که سکوت کنه. مرد: وای دختر یه کم نفس بگیر! ما تو رو ندزدیدیم، آوردیمت به اینجا. با لحن عصبی گفتم: آقای به ظاهر محترم، اگه یه آدمی رو برخلاف خواسته خودش به یه جا ببرند، اسمش دزدیدن نیست؟! دست به سی*ن*ه گفت …

دانلود رمان پاکی و پلیدی از رمان بوک
 
بالا پایین