جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

معرفی رمان رمان پرتره

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته معرفی کتب نشر توسط Rabi با نام رمان پرتره ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 156 بازدید, 0 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته معرفی کتب نشر
نام موضوع رمان پرتره
نویسنده موضوع Rabi
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Rabi
موضوع نویسنده

Rabi

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Jun
104
37
مدال‌ها
2
ea68995fa6ad4765af5c9f99d9d217e2.jpg

رمان پرتره
نویسنده: فاطمه اشکو
انتشارات: شقایق
کد کتاب :62924
شابک :978-9642162017
قطع :رقعی
تعداد صفحه :760
سال انتشار شمسی :1400
نوع جلد :شومیز
سری چاپ : ۱



معرفی رمان

داستان با زندگی سوزان شروع می‌شود، عکاس مدلینگی که می‌خواهد سوژه‌ای تازه پیدا کند و خیلی تصادفی وقتی با مدیر برنامه‌هایش قرار دارد چشمش به مرد جوانی می‌افتد که همه چیزش برای مدل بودن بی‌نظیر است و این آغاز ماجرایی جذاب است.


قسمتی از رمان
ـ چون از دستت عصبی‌ام. درکت نمی‌کنم. نمی‌دونم چطور بهت توضیح بدم که قانع بشی. گرگ بشی. می‌دونم خیلی سخته بخوای با شرایط جدید وفق پیدا کنی اما باید بدونی این‌جا میدون جنگه و هر ک.س فکر جا و مقام برای خودشه! یکی با طراحی، یکی با دوخت و یکی‌ام با عکاسی.

حرف‌های تلخ و گزندهٔ مهرانا مثل مته در مغزش فرو می‌رفت.

ـ وقتی هم‌زمان داری دو جا رو اداره می‌کنی باید بفهمی که بحث جدیه. هم عکاسی می‌کنی و هم مزونتو اداره می‌کنی. یعنی کلی هزینه و برقرار نشدن وضعیت! می‌خوام بدونی وضع اون‌طوری‌هام که فکر می‌کنی گل و بلبل پیش نمیره!

سرش را به سمت مخالف چرخاند. قاب عکس‌های سالن را دید می‌زد. عکس اول را رد کرد و لبخندی زیر پوستی به دختر توی عکس زد. نرسیده به قاب عکس دوم، پسری با شانه‌های پهن نگاهش را اسیر کرد. همان شانه‌هایی که تنه‌ای محکم به شانه‌اش زده بودند.

نفس عمیقی کشید و عکس را رها کرد. بی‌اراده به پسر چشم قهوه‌ای آشنا که عینکی فریم مشکی به چشم داشت خیره شد.

برای عوض شدن بحث و فرار از نصیحت‌های مهرانا گفت:

ـ مهرانا لطفا دور از غیرت و تعصبی که همیشه نسبت به من داری جواب بده. به نظرت این پسر می‌تونه سوژهٔ خوبی برای لنزم باشه؟

مهرانا "نوچ"ی گفت و در حالی که حرص می‌خورد ضربه‌ای به دست سوزان زد:

ـ این همون نیست که بهت تنه زد؟

سوزان بدون آن‌که چشم از پسر بگیرد، جواب داد:

‌ آره خودشه. همون بیرونم چشم‌هاشو برای لنز دوربینم جذاب دیدم.

ـ چشم‌چرون نبودی که شدی.

سوزان با نوشیدن جرعه‌ای از آب‌هویجش، سوژه‌اش را با چشم دنبال کرد.

ـ یه عکاس برای ارتقا پیداکردن کارش باید چشم‌چرون باشه.

به مرد جوان که لپ‌تاپش را روی میز پهن کرده بود و مشغول ور رفتن با آن بود، نگریست و ادامه داد:

ـ اما از نوع سالمش. این قیافه فتوژنیکه. چشم‌هاش از نیم‌رخ می‌تونه بیننده رو جذب کنه چه برسه به تمام‌رخ.

مهرانا لب جوید:

ـ یه لحظه برگرد سمت من!

بدون این‌که توجهی به خواهش صدای مهرانا کند، زمزمه کرد:

ـ مطمئنم با دو سه تا ادیت و دستکاری پرفکت می‌شه.

مهرانا با تمسخر گفت:

ـ مثلا چی؟»
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین