با حس برخورد باد سردی که میوزید چشمان خسته خود را که خیلی وقت است خواب راحتی و با آرامشی نداشتهاند را باز میکنم همانکه چشمان خسته خود را باز میکنم نور خورشید با چشمانم برخورد میکند با سختی بدن خسته خود را از زمین خشکی که هر روز آن را با کارتون تزیین میکنم تابا راحتی بتوانم بنشینم یا بخوابم جدا میکنم و به طرف بهشت زهرا میروم تا گلهایی که قرار است امروز بفروشم را جمع کنم.
با قدمهایی بزرگ و بلند به طرف اولین مقصد هر روز صبح خود میروم. هنگامی که به بهشت زهرا رسیدم از اولین سنگ مزاری که میبینم شروع به جمع کردن گلهایی میشوم که بستگان آن فرد آسمانی آورده بودند از هر مزاری که گلی را بر میدارم فاتحهای برای آن فرد میخوانم و همانطور با سرعت زیادی کار خود را انجام میدهم. وقتی که به اندازه کافی گل جمع میکنم به طرف مقصد دوم میروم و هنگامی که رسیدم با صدای بلند شروع به تعریف کردن از گلهایی که جمع کرده بودم میکنم تا بتوانم چند تومان پول به دست بیاورم و بتوانم زنده بمانم. با شکمی که دائم در حال اعتراض بود که گرسنهام به کارم ادامه میدهم. تا اینکه یک پلک می۶زنم شب میشود و سردی هوا چند برابر، دستانم را به همدیگر میمالم تا گرم شوند و در همان حالت درجا میزنم تا بدنم در حال فعالیت باشد و سردی زیادی را احساس نکنم و در عین حال با صدایی بلند میگویم: «ای مردم! گل دارم گلهای خوشبو و خوشرنگ.» مغزم پر است از فکر ها و احساسات متفاوت. احساس ناراحتی میکنم از نگاههایی پر از ترحم که مردم به من میاندازند، منی که در حال فروش گل هستم چه سختیهایی را تحمل کردهام و در مقابل چه تحقیر هایی مجبور به سکوت بودم اما در این حال خوشحال هستم به این فکر می کنم که امروز چه روز خوبی بود که خبری از پلیسهای نیروی انتظامی و مامور های بهزیستی نبود که هر کدام ما را به شکلی اذیت میکردند و نگاهی به بقیه گلها میکنم از سی عدد گل فقط پنج شاخه مانده است خدا را شکر میکنم که امروز توانستم پول خوب به دست آورم. الان نوبت انجام کار دوم است دستمال و آبی که در ظرفی ریخته بود مرا برمیدارم و منتظر این میمانم که چراغ راهنما قرمز بشود و شیشههای ماشینها را تمیز کنم و دوباره پولی به دست بیاورم.
ساعت دوازده شب است و من مثل هر شب دیگر انرژی برایم نمانده است به طرف پارک میروم و کارتونها را بر روی زمین میچینم بر رویشان مینشینم و به این فکر میکنم که من یک روز تمام این سختیها را نابود میکنم و به جایگاهی که خودم میخواهم میرسم و به هم نوعهای خود که بچههایی پر از امید به آینده خوب کمک کنم.