- Apr
- 5,571
- 6,491
- مدالها
- 12
دستهام رو شستم و رفتم داخل پذیرایی آیدین با یه لبخند اومد کنارم، داشتم به سمت مبل روبهروی تلویزیون میرفتم و آیدین هم با من هم قدم شد و با من نشست رو مبل کنارم.
- رها خانوم؟
با تعجب نگاهش کردم!
- بله؟
- میگم به داداشت بگو خودش بشوره، من خستم میخوام بخوابم، تو رو خدا برام پارتی بازی کن.
- اصلاً حرفش هم نزن، دوتایی باید بشورین گناه دارم داداش بیچارهام.
- باشه به یه شرط میشورم.
- چی؟
دستش رو گذاشت اونورم و اومد تو صورتم و باعث شد من کامل خم شم سمت دسته مبل و بین پشتی مبل با نشیمنگاه بودم.
- بوس میخوام.
با تعجب نگاهش کردم!
- بعله؟! امر دیگهای نی؟
- نه همین یهدونهاس.
- رهام میبینه زشته.
- نه نمیبینه پیچوندمش داره ظرفها رو میشوره.
- اصلاً اون نبینه کلاً زشتِ.
- چرا زشتِ؟ خیلی هم خوشگلِ.
- نمیخواد ایشالله یه روز دیگه.
- اذیت نکن دیگه میخوام.
- به من چه؟
- پس یکی دیگه بوس کنم؟
- تو بیخود میکنی یکی دیگه رو بوس کنی.
- پس خودتو بوس میکنم.
قبل از اینکه بتونم اعتراض بکنم کار خودشو کرد... .
منم دیگه نمیشه کاری کرد همراهی کردم.
- بهبه چه منظرهای رو دارم تماشا میکنم.
با صدای رهام تمام تنم یخ کرد! آیدین یهو مکث کرد ولی از من جدا نشد و فقط لبهاش رو جدا کرد.
- نکنه باید از تو اجازه میگرفتم؟
- شما هنوز بهم محرم نشدید بفهم.
- ببخشید که به پای عشق پاک تو نمیرسه، واقعاً تفکرت اینجوریه؟ واقعاً نظرت اینه رهام؟!
- خوب بسه دیگه.
- چیه؟ به عشق پاک تو رسید بسه دیگه؟
- ول میکنی یا نه؟
- مگه تو ول کردی که من ول کنم؟
همنی این صحبتها در حالی بود که آیدین هنوز تو همون حالت منو بغل گرفته بود و صورتش چند سانت باهام فاصله داشت.
- صبر کن ببینم.
آیدین رو یکم تکون دادم تا بلند بشه و بتونم بشینم.
- رها خانوم؟
با تعجب نگاهش کردم!
- بله؟
- میگم به داداشت بگو خودش بشوره، من خستم میخوام بخوابم، تو رو خدا برام پارتی بازی کن.
- اصلاً حرفش هم نزن، دوتایی باید بشورین گناه دارم داداش بیچارهام.
- باشه به یه شرط میشورم.
- چی؟
دستش رو گذاشت اونورم و اومد تو صورتم و باعث شد من کامل خم شم سمت دسته مبل و بین پشتی مبل با نشیمنگاه بودم.
- بوس میخوام.
با تعجب نگاهش کردم!
- بعله؟! امر دیگهای نی؟
- نه همین یهدونهاس.
- رهام میبینه زشته.
- نه نمیبینه پیچوندمش داره ظرفها رو میشوره.
- اصلاً اون نبینه کلاً زشتِ.
- چرا زشتِ؟ خیلی هم خوشگلِ.
- نمیخواد ایشالله یه روز دیگه.
- اذیت نکن دیگه میخوام.
- به من چه؟
- پس یکی دیگه بوس کنم؟
- تو بیخود میکنی یکی دیگه رو بوس کنی.
- پس خودتو بوس میکنم.
قبل از اینکه بتونم اعتراض بکنم کار خودشو کرد... .
منم دیگه نمیشه کاری کرد همراهی کردم.
- بهبه چه منظرهای رو دارم تماشا میکنم.
با صدای رهام تمام تنم یخ کرد! آیدین یهو مکث کرد ولی از من جدا نشد و فقط لبهاش رو جدا کرد.
- نکنه باید از تو اجازه میگرفتم؟
- شما هنوز بهم محرم نشدید بفهم.
- ببخشید که به پای عشق پاک تو نمیرسه، واقعاً تفکرت اینجوریه؟ واقعاً نظرت اینه رهام؟!
- خوب بسه دیگه.
- چیه؟ به عشق پاک تو رسید بسه دیگه؟
- ول میکنی یا نه؟
- مگه تو ول کردی که من ول کنم؟
همنی این صحبتها در حالی بود که آیدین هنوز تو همون حالت منو بغل گرفته بود و صورتش چند سانت باهام فاصله داشت.
- صبر کن ببینم.
آیدین رو یکم تکون دادم تا بلند بشه و بتونم بشینم.
آخرین ویرایش: