جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دفتر خاطرات [روز های بعد تو] اثر "moon girl کاربر انجمن رمان بوک"

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دفترخاطرات توسط moon girl با نام [روز های بعد تو] اثر \"moon girl کاربر انجمن رمان بوک\" ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 381 بازدید, 5 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته دفترخاطرات
نام موضوع [روز های بعد تو] اثر \"moon girl کاربر انجمن رمان بوک\"
نویسنده موضوع moon girl
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DLNZ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

moon girl

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Nov
24
79
مدال‌ها
2
نام: روز های بعد تو
نویسنده: moon girl
ژانر: عاشقانه

مینویسم در دفتر ابی رنگم همان دفتری که قرار بود روز از عاشقانه هایمان در ان بنویسیم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ARMINA

سطح
4
 
منتقد ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,460
15,285
مدال‌ها
11
Negar_۲۰۲۱۱۲۱۹_۱۲۴۱۳۹.png
عرض ادب و احترام خدمت نویسندگان گرامی
رمان‌بوک.
با تشکر برای انتخاب "رمان‌بوک" برای انتشار
آثار ارزشمندتان.

لطفاً پیش‌از نگاشتن، تاپیک زیر را به خوبی مطالعه کنید:
[قوانین ساب دفتر خاطرات]

پس از گذاشتن ۱۵ پارت از اثرتان، می‌توانید برای آن درخواست جلد دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد دفترخاطرات و پاکت‌نامه]

همچنین پس از گذاشتن ۱۵ پارت از اثرتان، می‌توانید برای آن درخواست تگ دهید:
[تاپیک درخواست تگ پاکت‌نامه و دفترخاطرات]

بعد از قرار دادن حداقل ۲۰ پارت، می‌توانید در تاپیک زیر، اعلام پایان کنید:
[تاپیک اعلام پایان دفترخاطرات و پاکت‌نامه]

با آرزوی موفقیت روزافزون
[تیم مدیریت تالار ادبیات]
 
موضوع نویسنده

moon girl

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Nov
24
79
مدال‌ها
2
نام : روز های بدون تو
نویسنده@moon girl
ژانر : عاشقانه غمگین

اولین روزی که نیستی صدات خواب از سرم نمیپره
البته من که نخوابیده بودم مگه بودن تو خواب به چشام میاد که بخواد بپره!!!!
دلم تنگ شده برای روز های که من غر بزنم تو با خنده گوش کنی و بگی :هر چی تو دلته بگو تو دلت نمونن سنگین شن من مثل کوه پشتتم !!!!!
دلم تنگ صدات کنم چش مشکیم تو با خنده بگی جانممممممم
مگه قول نداده بودی همیشه باشی الان کجایی
تو که بی رحم نبودی تو که بدون صدایی من روزت شب نمیشد الان چی شده
حالت خوبه ؟
باز خواب نموندی؟
قرصات چی خوردیشون؟
کاش وقتی گفتم منو وابسته نکن بری من نفسم با تو میره نمیگفتی : وابسته شو که همیشه کنارتم بخوای هم نمیرم تو هم حق نداری بری
کاش هر روز بغلم نمیکردی الان بدون بغلت انگار تنهام تو که میدونستی من سرماییم فقط تو بغلت دیگه سردم نیست
لااقل این همه قلب و کادو بهم نمیدادی که با هربار دیدمشون بیشتر دل تنگت شم من چطور دل بکنم از این خورشید گردنبدم که دستام میلرزد با لمس کردنش که چشمانم تاب نگاه کردنش را ندارد
من چطور دل بکنم از ماه وقتی گفتی : تو چشات عسلیه تو خورشید باش من بشم ماه تو نور درخشش منو تو خورشید روز های ابری منی
چطور نگاه نکنم به ماه از ابر ها متنفرم نمیزارنن ببینمت
از پاییز متنفرم که هر روز وجب وجب این شهر رو کنارت تو پاییز قدم زدم
دلتنگ رنگ هام رنگ های که با خودت اونا رو هم بری و من موندم با رنگ چشمات
دکتری رو میشناسی که حافظم رو بتونه پاک کنه ...... البته فرقی هم نداره دیگه خاطرات تو رو قلبم نگه داشته ظبط کرده ثانیه به ثانیه لحظه های که کنارت بودم رو
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

moon girl

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Nov
24
79
مدال‌ها
2
نام : روز های بدون تو
نویسنده@moon girl
ژانر : عاشقانه غمگین


یک روز دیگه بدون تو همه میگن مرگ که نیست اون نباشی یکی بهتر مگه قبل اون لبخند نمی زدی... .
ولی نمیدونن من خلاصه میشم برای قبل تو و بعد تو
نمیفهمن وقتی بودی رنگ ها خوش رنگ تر صدا ها دلنشین تر اسمون ابی تر بود
نمیفهمن مهر زدی با اون چشای شب رنگت رو قلبم
امروز رفتم قهوه بخرم از همونجایی که هروقت دلت میگرفت میرفتی رفتم تا شاید ببینمت تا یکم از درد دلم کم بشه ولی نبودی... .
رفتم اسپرسو سفارش بدم همون قهوه ای تلخی که تو بدون ان سردرد میگرفتی
صاحب کافه من رو شناخت حال تو را از من که نداشتمت پرسید چی میگفتم بهش میگفتم که ندارمت؟ که قلبم رو از جاش کندی و رفتی؟
وقتی اسپرسو رو تو دستام دید با تعجب نگاه کرد تلخ خندیدم مگر میشه کسی ندونه از کلکل های یک دختر مو قهوه ای جیغ جیغو و پسر چش مشکیش رو مگه میشد کسی ندونه این دختر متنفر از اسپرسو و هر نوع نوشیدنی تلخ بود
با بغضی که نه خالی شدن بلد بود نه شکستن از کافه امدم بیرون چشمام هر لحظه دنبال یه مرد قد بلند چشم ابرو مشکی بود دنبال چشمایی که طعم زندگی میدادند دنبال عطری که او را مسـ*ـت عشق میکرد
کاش کسی پیدا میشد که بداند کجایی تا از دور فقط نگاهت کنم
قول میدهم قول دخترونه که فقط از دور رفع دلتنگی کنم
قول میدهم تا بغلت نکنم
قول میدهم حتی حس نکنی روزی دختری چشم میشی بود که جان میداد برای داشتنت جان میداد در هر بار بغل کردنت
اخر ها چه بیحیا شده بود این دخترک که بدون خجالت ساعت ها در بغلت به چشمانت نگاه میکرد
چقدر تو مهربان بودی که دست نوازش بر سر آن دخترک میکشیدی
چقدر خواستنی بودی... .
 
موضوع نویسنده

moon girl

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Nov
24
79
مدال‌ها
2
نام : روز های بدون تو
نویسنده@moon girl
ژانر : عاشقانه غمگین



دیروز نبودم تا از دلتنگی هایم بگویم دیروز بعد ساعت ها گریه برای تو مادرم من را بزور راهی مطب روان پزشک کرد نا ارام بودم چون از عطرت و نقاشی های چشمات چهرت دور بودم دلتنگی من را بجنون رسانده بود نمیدانم چگونه ولی از حال رفتم وقتی بیدار شدم که با کلی قرص و یک سرم در دستم روی تختم خوابیده بودم چقدر بود که خواب بودم نمیدانم ولی انگار خیلی طولانی بود که اتاقم خالی از بوی عطرت بود نقاشی چشمانت نبود داشتم دیوانه میشدم تند بلند شدم و وجب به وجب اتاق را گشتم نبودند نه عطرت نه نقاشی هایت حتی صندقی که خاطرات تو را درونش نگه میداشتم هم نبود وقتی مادرم وارد شد جیغ زد به سمتم حمله کرد و دستم را گرفت رگم پاره شده بود؟
کی؟ چرا دردش را حس نکرده بودم؟ دلتنگ تو بودم بیشتر درد داشت تا پاره شدن رگم
با گریه به مادرم نگاه کردم
کو مامان کو وسایل هام کجاست
مادرم با گریه داد زد کدام وسایل ها همان های که باعث این حالت هستند؟ ریختمشان دور دیگر بس است خودخوری و گریه 1 سال دختر یک سال که هر روز مثل دیوانه ها به دیوار به نقاشی هاش نگاه میکنی و اشک میریزی یک سال است رخت سیاهت را در نیاوردی
مادرم نمیدانست همین که او نفس میکشد بس است همین که حالش خوب است بس است با اینکه دیگر ندارمش ولی هنوز قلبم به نام اوست
مادرم ندانست با دور انداختن انها قلبم را از جایش کنده و دور ریخته است
داشت با گریه داد میزد نمیفهمیدمش یاد تو هوش از سرم پرانده بود
داشت از گذشته میگفت از روز های که هنوز ندیده بودمت یک زندگی تو خالی زمانی که برای خودم یک کارگاه هنر داشتم جای که قلب مرا به نام خود زدی راستی از وقتی رفتی دیر منم به انجا نرفتم جای که هر قدمش پر از منو و تو هست پر از قول قرارهایمان پر از خنده هایمان هنوز نقاشی هایت انجاست ان ادمک های بامزه که میگفتی دیدی من نقاشیم از تو بهتره من تو 5 دقیقه تمومش کردم ولی تو هنوز بعد 1 هفته تمامش نکردی
چقدر خنده هایمان از ته دل بود هنوز هم امضای ما دوتا زیر ان نقاشی هست که بهترین روز زنگیم را رو ان تابلوی سفید خالی کشیده ام روزی که بهم گفتی دوستت دارم کاش برای همیشه همونجا میماندم در همان لحظه با همان قلب تپنده و همان اغوش گرم
 
آخرین ویرایش:

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
May
3,428
13,043
مدال‌ها
17
«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.
[کادر مدیریت بخش ادبیات]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین