جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

درحال ترجمه { رونمایی } اثر «مترجم سونیا»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته کتاب‌های در حال ترجمه توسط ریپِر با نام { رونمایی } اثر «مترجم سونیا» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 126 بازدید, 1 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته کتاب‌های در حال ترجمه
نام موضوع { رونمایی } اثر «مترجم سونیا»
نویسنده موضوع ریپِر
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ریپِر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

ریپِر

سطح
2
 
مدیر تالار موسیقی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار آزمایشی
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
2,989
20,172
مدال‌ها
5
عنوان: رونمایی عنوان
اصلی: The Unveiling
نویسنده: Tamara Leigh
مترجم: @سونیام
ناظر: @
خلاصه:
انگلستان قرن دوازدهم. دو مرد برای تاج و تخت رقابت می کنند: شاه استفان، غاصب، و جوان هنری دوک، وارث قانونی. در میان جنگ‌های داخلی و خصوصی، اتحادها شکل می‌گیرد، به وفاداری‌ها خ*یانت می‌شود، خانواده‌ها از هم جدا می‌شوند و ازدواج‌ها انجام می‌شود. برای چهار سال، لیدی آنین برتان با یک هدف برای انتقام از قتل برادرش تمرین کرده است، همانطور که خداوند آن را شایسته ندانسته است. او با مبدل شدن به عنوان یک مستضعف، تصمیم می گیرد تا از مردی که فقط با نام خانوادگی او، ولفریث شناخته می شود، انتقام بگیرد. اما وقتی سرنوشت او را در دستانش می‌گیرد، اراده‌اش متزلزل می‌شود و قلبش زمزمه می‌کند که دشمنش ممکن است دشمن نباشد. بارون ولفریت، مربی مشهور شوالیه ها، اجازه نمی دهد هیچ زنی در دیوارهای خود برای حواس پرتی ایجاد کند. چیزی که او هرگز انتظارش را ندارد این است که مرد جوان پرتحرکی که برای آموزش زیر نظر او فرستاده می شود، زنی است که به دنبال مرگ اوست - و نه اینکه بی حجابی او ایمان او را آزمایش کند و رزمنده را از هدفش منحرف کند.
 
موضوع نویسنده

ریپِر

سطح
2
 
مدیر تالار موسیقی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار آزمایشی
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
2,989
20,172
مدال‌ها
5
فصل اول
لینکلن شایر، انگلستان، اکتبر 1149
یک کابوس او را از خواب گرفت، دور گلویش چرخید و دهانش را چنان پر کرد که نتوانست فریاد بزند. او که ناامید از هوا بود، چشمانش را به شبی بدون ماه گشود که چهره مهاجمش را از او سلب کرد. سوگند به همه مقدسین! کی جرات داره؟ او ضربه ای زد، اما مهاجم دوم ظاهر شد و او را روی شکمش نشاند. گرچه پارچه کثیفی در دهانش فرو رفته بود، شل شدن دست ها در اطراف گلویش به او اجازه داد تا نفس خود را از طریق بینی خس کند. سپس او را از پتویی که تختش را روی آن پهن کرده بود از چادر اربابش دور کردند. به عقب رانده شد و تقریباً رهایی یافت. او خیلی دیر متوجه خطای اجازه دادن به بی شرمی برای تحریک او به انزوا شد دست ها او را محکم تر گرفت و به سمت چوب کشاند. این اشرار چه کسانی بودند که حرفی نزدند؟ چه قصدی داشتند؟ آیا آنها او را به خاطر یک خائن کتک می زنند؟ بدتر؟ طناب از کنار گوشش افتاد. او که احساس می کرد مرگ بر روی شانه هایش نشسته بود، ترسی را بیشتر از هر چیزی که می شناخت، می دانست. او در برابر پارچه فریاد زد، تلاش کرد تا از زیر طناب شانه‌هایش را بالا بیاورد، دست‌های بی‌فایده‌اش را به هم زد و قلاب کرد. پروردگارا، به من کمک کن! دست‌های بی‌رحم از او افتادند، اما وقتی به طناب رسید، طناب سفت شد و چانه‌اش را به سی*ن*ه‌اش چسباند. یک لحظه بعد او را از پاهایش بلند کردند. او سست شد و به گردن خرپایی اش چنگ زد، اما حتی از کوچکترین دمیدن هوا هم محروم شد. فهمید که این شب برای کاری که قصد انجامش را داشت می‌میرد... برای کارهایی که انجام نداده بود... برای هنری، اگر نفس انجام این کار را داشت، مثل پسری که هرگز وجودش را انکار می‌کرد، گریه می‌کرد.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین