Puyannnn
سطح
4
مهمان
- Sep
- 13,532
- 22,013
- مدالها
- 3
نشست معرفی و گفتوگو درباره رمان نوجوان «ماکارونی با سُس مشاعره» نوشته زهره مسکنی برگزار میشود.
این نشست با حضور شهرام اقبالزاده، نویسنده، مترجم و منتقد ادبیات کودکان و نوجوانان، فاطمه رضایی، سردبیر مجله «رشد روشن» و اجرای مصطفی علیزاده، نویسنده و منتقد از ساعت ١۵ روز پنجشنبه ١٢ اسفند در شهر کتاب ایرانشهر به نشانی خیابان نجاتالهی (ویلا)، کوچه عبیدی (ششم)، شماره ۱۵ برگزار خواهد شد.
«ماکارونی با سُس مشاعره» که در ۲۱۳ صفحه، با شمارگان ١٠٠٠ نسخه و قیمت ۶٠ هزار تومان در انتشارات پیدایش منتشر شده، درباره چند نوجوان دختر و پسر است که رویدادهای زندگی آنها و خانوادههایشان جریان داستان را رقم میزند؛ اما محور اصلی آن بر پایه تندرستی جسمی و سلامت روانی افراد در عصر حاضر قرار گرفته است.
خلاصهای از رمان که پشت جلد کتاب نوشته شده به این شرح است:
ما سه نفر بودیم. یکیمان کمی تپل بود. هر بار هم که تصمیم میگرفت لاغر شود و موفق نمیشد میگفت ماه هم وقتی گردتر است خیلی قشنگتر از هلال است. یکی دیگرمان را اگر رهایش میکردی از دیوار راست بالا میرفت و همیشه روی اعصاب بود. سومی اما انگار مامان دوتای دیگر بود: «باید این کار را بکنیم؛ نباید آن کار را بکنیم...» تا اینکه یک روز سر و کله نفر چهارمی پیدا شد که بعدها فهمیدم کمی با ما سهتا فرق دارد...
این نشست با حضور شهرام اقبالزاده، نویسنده، مترجم و منتقد ادبیات کودکان و نوجوانان، فاطمه رضایی، سردبیر مجله «رشد روشن» و اجرای مصطفی علیزاده، نویسنده و منتقد از ساعت ١۵ روز پنجشنبه ١٢ اسفند در شهر کتاب ایرانشهر به نشانی خیابان نجاتالهی (ویلا)، کوچه عبیدی (ششم)، شماره ۱۵ برگزار خواهد شد.
«ماکارونی با سُس مشاعره» که در ۲۱۳ صفحه، با شمارگان ١٠٠٠ نسخه و قیمت ۶٠ هزار تومان در انتشارات پیدایش منتشر شده، درباره چند نوجوان دختر و پسر است که رویدادهای زندگی آنها و خانوادههایشان جریان داستان را رقم میزند؛ اما محور اصلی آن بر پایه تندرستی جسمی و سلامت روانی افراد در عصر حاضر قرار گرفته است.
خلاصهای از رمان که پشت جلد کتاب نوشته شده به این شرح است:
ما سه نفر بودیم. یکیمان کمی تپل بود. هر بار هم که تصمیم میگرفت لاغر شود و موفق نمیشد میگفت ماه هم وقتی گردتر است خیلی قشنگتر از هلال است. یکی دیگرمان را اگر رهایش میکردی از دیوار راست بالا میرفت و همیشه روی اعصاب بود. سومی اما انگار مامان دوتای دیگر بود: «باید این کار را بکنیم؛ نباید آن کار را بکنیم...» تا اینکه یک روز سر و کله نفر چهارمی پیدا شد که بعدها فهمیدم کمی با ما سهتا فرق دارد...