جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

معرفی کتاب رویای تبت | فریبا وفی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه کتاب توسط Negin jamali با نام رویای تبت | فریبا وفی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 51 بازدید, 3 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه کتاب
نام موضوع رویای تبت | فریبا وفی
نویسنده موضوع Negin jamali
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Negin jamali
موضوع نویسنده

Negin jamali

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
ناظر تایید
فعال انجمن
Feb
3,048
2,289
مدال‌ها
2
معرفی کتاب رویای تبت

کتاب رویای تبت نوشتهٔ فریبا وفی است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است. رؤیای تبت سومین رمان فریبا وفی است که نخستین بار در سال ۱۳۸۴ منتشر شد و چندین جایزه از جمله جایزهٔ بهترین رمان هوشنگ گلشیری و مهرگان ادب را دریافت کرد.​
 
موضوع نویسنده

Negin jamali

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
ناظر تایید
فعال انجمن
Feb
3,048
2,289
مدال‌ها
2
درباره کتاب رویای تبت

رویای تبت ماجرای یک زوج جوان به نام‌های جاوید و شیوا را روایت می‌کند که سعی می‌کنند زندگی خود را هوشمندانه پیش ببرند. ولی افرادی که پیرامون آن‌ها هستند، چالش‌هایی برایشان به وجود می‌آورند. در این میان، صادق، دوست صمیمی جاوید، با شعله، خواهر شیوا آشنا می‌شود. این دو بسیار به هم شبیه هستند.

رمان رویای تبت از دید اول شخص و از زبان شعله روایت می‌شود. او آرام آرام خواننده را به درون زندگی نسلی از آدم‌ها می‌برد که زندگی‌شان با جست‌وجوی آرمان آزادی و عدالت گره خورده است. ما به‌تدریج با عشق‌ها، امیدها، تردیدها و شکست‌هایشان آشنا می‌شویم. از پنهان‌کردن و جریحه‌دارشدن احساسات واقعی‌شان باخبر می‌شویم و متوجه می‌شویم برای وفادارماندن به آن نوع تفکر چه بهایی پرداخته‌اند. شعله ناکام از نخستین عشق در پی رابطهٔ امن و عاطفی دیگری است. صادق نیز در رویای رفتن به تبت است. رویایی که در پایان داستان درمی‌یابیم که شیوا نیز در آن شریک بوده است.

رویای تبت رویای مشترک آدم‌هایی است که می‌خواهند آزاد فکر کنند و آزاد زندگی کنند. به دور از سرخوردگی‌ها و تحمیل‌هایی از هر نوع.

همهٔ آدم‌ها در رویای تبت در جست‌وجوی چیزی هستند. در جست‌وجوی عشق، همدلی، امید، امنیت و تفاهم. در جست‌وجوی دنیایی که جای بهتری برای زندگی‌کردن و دوست‌داشتن است. همان رویایی که به نظر شکست خورده اما همچنان به شکل یک رویا باقی مانده است.​
 
موضوع نویسنده

Negin jamali

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
ناظر تایید
فعال انجمن
Feb
3,048
2,289
مدال‌ها
2
درباره فریبا وفی:

فریبا وفی اول بهمن ۱۳۴۱ در تبریز به دنیا آمد. او رمان‌نویس و نویسندهٔ داستان کوتاه مطرح ایرانی است. رمان‌های پرندهٔ من و رؤیای تبت از آثار او، برندهٔ چند جایزهٔ ادبی معتبر در ایران شده‌اند.

داستان‌هایی از فریبا وفی به زبان‌های روسی، سوئدی، عربی، ترکی، ژاپنی، انگلیسی و آلمانی ترجمه شده‌ است.

کتاب‌های او از این قرار هستند:

در عمق صحنه، ۱۳۷۵ / حتی وقتی می‌خندیم، ۱۳۷۸ / در راه ویلا، ۱۳۸۷ / همهٔ افق، ۱۳۸۹ / بی‌باد، بی‌پارو، ۱۳۹۵ / پرنده من، ۱۳۸۱ / ترلان، ۱۳۸۲ / رؤیای تبت، ۱۳۸۴ / رازی در کوچه‌ها، ۱۳۸۶ / ماه کامل می‌شود، ۱۳۸۹ / بعد از پایان، ۱۳۹۲ / روز دیگر شورا، ۱۳۹۸​
 
موضوع نویسنده

Negin jamali

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
ناظر تایید
فعال انجمن
Feb
3,048
2,289
مدال‌ها
2
بخشی از کتاب رویای تبت

«امشب اولین باری بود که جاوید نتوانست بلافاصله چیزی بگوید. خشکش زد و نتوانست همه چیز را به یکباره بفهمد. عادت داشت حرف بزند. تحلیل دهد و تفسیر کند و به خودش و دیگران ثابت کند که همه چیز طبیعی است. جاوید همیشه با حرف زدن به خودش مسلط می‌شد و تو با توداری‌ات و اسم هر دو را گذاشته بودید، آگاهی. فکر می‌کنم همین غرور مشترک شما را این همه سال در کنار هم نگه داشته بود. هر دو اعتقاد داشتید که می‌توانید همه چیز را با شعور و آگاهی‌تان روبراه کنید.

صادق به اندازه شما مطمئن نبود. بیرون که آمد چیزی به نام شک را هم با خودش آورده بود. شک و سوءظن نسبت به همه چیز این دنیا. این را در همان مهمانی که به خاطر آزادی‌اش داده بودید فهمیدم.

با ذوق یک طراح، خانه را آراسته بودی. با جابجایی صندلی‌ها و پشتی‌ها و عوض کردن رومیزی‌ها آرایش تازه‌ای به خانه قدیمی داده بودی. جاوید و یلدا مثل کارآگاهی دنبال چیز تازه‌ای در خانه گشتند و پیدا نکردند. خانه عوض شده بود بی‌آنکه چیزی اضافه شده باشد. دوستانتان با گل و شیرینی آمدند. همان دوستان قبلی‌تان بودند. بعضی وقت‌ها که به خانه‌تان می‌آمدم آنها را می‌دیدم. در خانه‌های قبلی صدای صاحبخانه درمی‌آمد به خاطر آدم‌های جورواجوری که مرتب به خانه‌تان رفت و آمد می‌کردند. اتاق‌های تودرتو پر از دود سیگار می‌شد. گوشه‌ای می‌نشستم و نگاه می‌کردم. همه‌تان از یک جنس بودید؛ شبیه هم. با دیدن شما یاد کمونیست‌های فیلم‌های ایتالیایی می‌افتادم. از حرف زدن و بحث کردن خسته نمی‌شدید. چیزی از حرف‌هایتان نمی‌فهمیدم. حالا همان آدم‌ها بودند با بچه‌هایی که بزرگ شده بودند و معمولا همراه پدر و مادرشان نمی‌آمدند یا اگر می‌آمدند به اتاق یلدا می‌رفتند و با ضبط و کامپیوتر سرشان را گرم می‌کردند.

یکی از دوستان لطیفه تعریف کرد. همه نصفه نیمه خندیدند. مثل استارت زدن ماشینی که در هوای یخ‌زده روشن نشده، خاموش می‌شود. مرد لطیفه دیگری تعریف کرد. موتورها روشن شده بود و ایندفعه همه کامل خندیدند. ولی باز هم اشکالی در کار بود. صادق نمی‌خندید. در صورتش هیچ تلاشی برای خندیدن هم دیده نمی‌شد.

جاوید حرف را کشید به سیاست. صادق اخم کرده بود و سکوتش تأییدآمیز نبود. جاوید از صادق خواست حرف بزند.

صادق از لیوان توی دستش یک قلپ خورد. کمی به طرف میز خم شد و با این کار به شکم بزرگش فشار آمد. سرفه کرد. صدایش صاف نشد. سرفه دیگری کرد و سرخ شد. شروع کرد به حرف زدن. آرام حرف می‌زد. جانش بالا می‌آمد تا چند کلمه بگوید. چند نفر از مهمان‌ها مثل دونده‌های خطِ شروع حالت گرفته بودند.»​
 
بالا پایین