رویا یعنی امید به فردا داشتن ،چیزی را خواستن، شب به امید خواسته خوابیدن صبح با نیرویی بر گرفته از همان رویا بیدار شدن ، تلخی دنیا را برای رسیدن به خواسته ها کنار گذاشتن، سرد بودن گرم خندیدن ، نه این که شب ها با گریه سر بر روی بالش گذاشتن به طوری که همه تو را با خنده های بلند بشناسند و بالش هر شبت با گریه های بی صدا ، نه این که دلت خسته از چیزی باشه که موجودیت داشته باشه ، رویا داشتن این نیست که دلتو با وصله های پوسیده تر از قبلی ها بدوزی به امید معجزه بنشینی وبوی تلخی دنیا رو از هزاران فرسخ استشمام کنی خودکشی های متوالی روت رو نوعی ننگ ببینی و زخمی هایی رو که دیگران در بچگی تو زانو هاشون دیدن تو رو دلت ببنیی.
رویا تو همون پنجره ای که شب ها ماه توش می بینی گل های باغچه رو تماشا می کنی خلاصه نمی شه.
رویا ها متفاوت اند همون طور که ادم ها متفاوت اند همون طور که عقاید متفاوت اند.