جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دیالوگ نویسی [ زنجیرهای نامرئی ] اثر « زهرا غلامی کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دیالوگ نویسی توسط Mavi با نام [ زنجیرهای نامرئی ] اثر « زهرا غلامی کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 237 بازدید, 9 پاسخ و 14 بار واکنش داشته است
نام دسته دیالوگ نویسی
نام موضوع [ زنجیرهای نامرئی ] اثر « زهرا غلامی کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع Mavi
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Mavi
موضوع نویسنده

Mavi

سطح
1
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
521
6,052
مدال‌ها
3
1000031956.png


وَٱلقَلَمِ وَمَا يَسطُرُونَ

عنوان: زنجیرهای نامرئی
ژانر: تراژدی/ اجتماعی
به‌قلمِ: زهرا غلامی

دیباچه:

- من می‌خواستم بگم... .
+ مگه نظر تو هم مهمه؟!

این اثر قصد توهین به هیچ شخص،گروه و سازمانی را ندارد.
تنها هدف این اثر نشان دادن اندکی از دردی است که خواه و ناخواه هم‌جنسانم متحمل می‌شوند.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Mavi

سطح
1
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
521
6,052
مدال‌ها
3
+ به بابات چیزی نمیگی سوده .
- آخه چرا مامان؟!
+ خجالت بکش دختر، زن نباید مریضی ماهانه‌اش رو فریاد بکشه.
- این که مریضی نیست مامان، یه مسئله طبیعیه.
+ فکر کردی چهارتا کلاس درس خوندی خیلی حالیت می‌شه؟
- نه به خدا، ولی اگه بابا بدونه مجبور نیستم سحری بیدار بشم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Mavi

سطح
1
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
521
6,052
مدال‌ها
3
+ رژلبت رو پاک کن.
- قشنگه که.
+ وقتی میگم پاکش کن یعنی همین الان میری پاکش می‌کنی.
- دوستش دار... .
+سوده!
- باشه، الان پاکش می‌کنم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Mavi

سطح
1
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
521
6,052
مدال‌ها
3
+ چرا الان اومدی خونه؟!
- هنوز که ساعته هفت نشده مامان.
+ ولی هوا تاریک شده.
- پس سبحان چطوری تا نصفه شب می‌تونه بیرون باشه؟!
+ اون پسره سوده، با تو فرق داره اینو بفهم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Mavi

سطح
1
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
521
6,052
مدال‌ها
3
- مامان!
+ باز چی می‌خوای سوده؟
- مریم گفته با بچه‌ها قراره آخر هفته برن تولد دنیا، می‌شه منم برم؟!
+ نه، معلومه که نه.
- آخه... .
+ باز شروع نکن سوده، بابات خوشش نمیاد.
- خب من کی می‌تونم یکم از زندگیم لذت ببرم مامان؟!
+ هر موقع رفتی خونه‌ی شوهر، هر غلطی دوست داری بکن.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Mavi

سطح
1
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
521
6,052
مدال‌ها
3
- دوستش ندارم مریم.
+ خب چرا حرف نمی‌زنی دختره‌ی احمق، دستی‌دستی داری خودت رو بدبخت می‌کنی.
- به نظرت کسی به حرف من گوش میده؟!
+ لیلا چی؟
- گفت عشق کشکه، گفت ازدواج که کردی کم‌کم ازش خوشت میاد.
+ وای از دست تو سوده، تو نگفتی یه نفر دیگه رو دوست داری؟
- نه، دل سوده کی مهم بوده که الان مهم باشه، هووم؟!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Mavi

سطح
1
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
521
6,052
مدال‌ها
3
- خسته شدم مریم.
+ از چی؟
- از اینکه همش مجبورم کارهایی که دوست ندارم رو انجام بدم.
+ خب... .
- خانواده‌ی من با خانواده تو خیلی فرق دارن، اینا به اسم "ما صلاحت رو می‌خوایم" گند زدن به زندگیم.
+ خب تو چرا چیزی نمی‌گی؟!
-هه...زن توی خونه‌ی ما فقط باید بگه "چشم"، وگرنه می‌شه زبون‌دراز و دریده.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Mavi

سطح
1
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
521
6,052
مدال‌ها
3
- مامان.
+ دوباره چی از جونم می‌خوای؟
- میگم... چیزه... .
+ چیه؟!
- من از این پسره خوشم نمیاد، نمی‌خوام باهاش ازدواج کنم.
+ مگه ما آبرومون رو از سر راه آوردیم که تو یه الف بچه به بادش بدی.
- من یه نفر دیگه رو دوست دار... .
+ این آخرین باریه که همچین چیزی رو به زبونت میاری سوده، می‌دونی اگه بابات یا سبحان بفهمن چه جهنمی میشه برات اینجا، می‌فهمی؟!
- مگه دوست داشتن جرمه مامان؟!
+ برای یه دختر تا جایی که یادم میاد جرم بوده. دخترا فقط حق دارن یواشکی توی دل‌شون یه نفر رو قایم کنن و دوستش داشته باشن، همین سوده.
- یعنی تو هم...؟
+ من برم چشمام رو یه آب بزنم بیام، نمی‌دونم چرا این دفعه اینقدر پیازش تند بود.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Mavi

سطح
1
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
521
6,052
مدال‌ها
3
- امیر میگه خوشم نمیاد بری سرکار.
+ خب نرو.
- مامان!
+یامان، چرا داد می‌زنی؟ وقتی شوهرت گفته «نه» توهم نباید بری.
- من چهار سال با خون دل خوردن درس خوندم و بابا رو راضی کردم به امید اینکه یه روزی برم سرکار و مستقل بشم، حالا به همین راحتی ولش کنم؟!
+ الان اختیارت دست شوهرته سوده نه ما.
-م‍امان! من آدمم، اختیارم دست خودمه نه هیچکس دیگه‌ای. چون زنم یعنی حتما آقا بالا سر نیاز دارم؟
+ این حرفای قشنگ‌قشنگ برای توی کتاب‌ها و این کلیپ‌های انگیزشیه، زندگی واقعی خیلی فرق داره دخترجان.
 
موضوع نویسنده

Mavi

سطح
1
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
521
6,052
مدال‌ها
3
- من می‌خوام طلاق بگیرم.
+ چی؟!
- امیر وسواسیه، ذهنش خرابه مامان، اجازه نمیده بدون خودش پام رو از در خونه بیرون بزارم، جای سالم توی بدنم نذاشته و به عالم و آدم مشکوکه.
+ خب بمون خونه، طلاق دیگه چه صیغه‌ایه.
- مامان! داره ذره‌ذره می‌کشتم توی اون جهنم کوفتیش.
+ پس بچه‌ات چی؟! می‌خوای بیفته دست زن‌بابا؟
- فکر می‌کنی الان حال عسل وسط این همه جنگ و دعوا خوبه واقعا؟!
+ حداقل مادرش بالای سرشه.
- من نمی‌تونم مامان! به خدا بریدم دیگه، سه ساله دارم ذره‌ذره هر روز میمیرم. حضانت عسل رو می‌گیرم میارمش پیش خودم بمونه.
+ تا کی، تا هفت سالگی؟ فکر می‌کنی امیر اجازه میده دخترش تا آخر پیش تو بمونه؟
- مامان! عسل دختر منم هست. من نُه ماه تموم با پوست و خونم حملش کردم، من دردش رو کشیدم تا به دنیا بیاد، من شیره‌ی جونم رو دوسال تموم به خوردش دادم تا بزرگ بشه، شب‌هایی که تب کرد من تا صبح بالای سرش بودم، من مردم و زنده شدم تا تبش بیاد پایین، من... .
+ به نظرت بری دادگاه اینا رو حساب می‌کنن؟! الان برو بهشت زهرا، قبر داداشت رو خوب نگاه کن! نوشته فرزند مالک، ننوشته فرزند هما، حتی ننوشته فرزند مالک و هما. ما زن‌ها حتی از سنگ قبر بچه‌مون هم سهم نداریم سوده.
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین