جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

معرفی رمان زیبای عرب

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته معرفی کتب نشر توسط Rabi با نام زیبای عرب ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 312 بازدید, 0 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته معرفی کتب نشر
نام موضوع زیبای عرب
نویسنده موضوع Rabi
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Rabi
موضوع نویسنده

Rabi

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Jun
104
37
مدال‌ها
2
7689398fd3314fbba0b59dbf30f1fa95.jpg

رمان زیبای عرب
انتشارات: شقایق
نویسنده:سهیلا بامیان
کد کتاب :63027
شابک :978-9645542816
قطع :رقعی
تعداد صفحه :437
سال انتشار شمسی :1394
نوع جلد :سلفونی
سری چاپ :9
زودترین زمان ارسال :25 خرداد

این رمانی که دارم بهتون معرفی میکنم رو خودم دارم
به جرعت میتونم بگم یکی از بهترین رمان هایی هست که تو زندگیم خوندم یادم وقتی خریدمش رسیدم خونه نهار خوردم ساعت نزیک ۲ بود که شروع به خوندنش کردم تا فردا صبح تمومش کردم
انقدر که این رمان جذاب بود فقط دلم میخواست بخونمش انقدر جذاب قوی هست که برای بار ۹ چاپ شده

معرفی رمان
سرنوشت مارو به جایی که بهش تعلق داریم بر میگردونه، امل بعد از مرگ عمه‌اش تصمیم میگیرد
برای اولین بار به ایران سفر کند سال ها قبل در
یک تصادف مادر پدرش رو در ایران از دست داد
امل پیش خانواده دایی میره اما متوجه میشه
که دایی فوت کرده زن دایش امل رو خیلی دوست
داشته و همیشه دلش میخواسته اون رو از نزدیک
ببینه از اون میخواد که پیششون بمونه در این
بین رابطه عاشقانه ای بین مسعود و امل شکل
میگیره مسعود مجبور میشه که برای کار به جای
برادرش به لندن بره در این بین مقصود دیگر
پسر دایی امل به ایران میاد و به امل ابراز علاقه
میکند و با اتفاقی امل تصمیم به جدایی میگرد
و یک روز وسایلش رو جم میکنه و به تهران میره
در این بین اتفاق های براش میفته و دوباره حس
هایی تو وجودش شکل میگیره ولی ناگهان همه چی
عوض میشه

بخشی از رمان
اصلا به فکرم نرسید بود که ممکن است او گوشی ا برداردپس او به ایران برگشته بود همان طور که قول داده بود می خواست تا در مراسم دایی شرکت کنه.شنیدن صدای او سبب شده بود که اشکهایم ارام ارام جاری شوددلم می خواست ساعتها به شنیدن صدای مهربان و کلام دلنشینش می نشستم خدا می دانست چقدر دلتنگ دیدن او وشنیدن حرفهای طنزامیز و شوخش بودم روزهای بسیاری بود که با خود می جنگیدم تا او و یادش را به فراموشی بسپارم امااین امر از توان من خارج بود دلم به سویش پر می کشید واتش حسرتی زیر پوستم می دوید و همه وجودم را گداخته وتب دار می کرد......»

خوندن این رمان رو به کسانی که ژانر عاشقانه دوست دارن پیشنهاد میکنم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
بالا پایین