- Jul
- 2,607
- 4,842
- مدالها
- 2
باهم به طبقه بالا رفتیم و مشغول گلآرایی شدیم. کل سالن پر شده بود از عطر یاس، شیپوری و ارکیده. تقریباً آخرای کارمون بود و هممون غرق کار بودیم که با صدای دنیز به عقب برگشتیم.
- خسته نباشید همگی مثل همیشه همهچیز عالی شده. واقعاً مرسی ازتون. ساویس، چندلحظه دنبالم میای لطفاً؟!
سری تکون دادم و پشت سرش راه افتادم. موهای بلندش رو فر کرده بود و دورش ریخته بود. روبدوشام بلند زرشکی رنگی به تن داشت. در حالی که از پلههای وسط سالن بالا میرفتیم، شروع به حرف زدن کرد:
- ماهور خیلی ازت راضیه. کمتر کسی پیدا میشه که روز اول رضایتش رو جلب کنه؛ آفرین.
- ماهور خانم به من لطف دارن. من فقط مسئولیتهایی که بهم سپردن رو انجام دادم.
بالا که رسید برگشت و لبخندی به روم زد. اما برخلاف تصورم، خلاف مسیر اتاقش به سمت دیگهی راهرو رفت و یکی از دربها رو باز کرد و سپس داخل شد.
وسایلت رو بیار اینجا و نیمساعته دوش بگیر. آرایشگر داره ماهور رو آماده میکنه، بعد میاد سراغت. چند دست لباس هم ماهور تو کمد اتاق گذاشته، بپوششون هرکدوم باب میلت بود رو انتخاب کن. فقط عجله کن.
داشت به سمت طبقه بالا میرفت، که صداش زدم:
- دنیز خانم؟
به سمتم برگشت و با تکون دادن یک تای ابروش به معنی چیه، سری برام تکون داد که ادامه دادم.
- این کارها و آماده شدن اینطوری برای چیه؟
- میخوام امشب کنار ماهور باشی و از بغلم جم نخورید. امشب میخوام به خیلیها معرفیت کنم. مطمئن باش برات خو... .
وسط حرفش پریدم و گفتم:
- دنیز خانم من اهل... .
دستش رو روی بینیش گذاشت و نذاشت حرفم رو کامل کنم.
- هیچی اونجوری که فکر میکنی نیست. زود آماده شو. عجله کن!
- خسته نباشید همگی مثل همیشه همهچیز عالی شده. واقعاً مرسی ازتون. ساویس، چندلحظه دنبالم میای لطفاً؟!
سری تکون دادم و پشت سرش راه افتادم. موهای بلندش رو فر کرده بود و دورش ریخته بود. روبدوشام بلند زرشکی رنگی به تن داشت. در حالی که از پلههای وسط سالن بالا میرفتیم، شروع به حرف زدن کرد:
- ماهور خیلی ازت راضیه. کمتر کسی پیدا میشه که روز اول رضایتش رو جلب کنه؛ آفرین.
- ماهور خانم به من لطف دارن. من فقط مسئولیتهایی که بهم سپردن رو انجام دادم.
بالا که رسید برگشت و لبخندی به روم زد. اما برخلاف تصورم، خلاف مسیر اتاقش به سمت دیگهی راهرو رفت و یکی از دربها رو باز کرد و سپس داخل شد.
وسایلت رو بیار اینجا و نیمساعته دوش بگیر. آرایشگر داره ماهور رو آماده میکنه، بعد میاد سراغت. چند دست لباس هم ماهور تو کمد اتاق گذاشته، بپوششون هرکدوم باب میلت بود رو انتخاب کن. فقط عجله کن.
داشت به سمت طبقه بالا میرفت، که صداش زدم:
- دنیز خانم؟
به سمتم برگشت و با تکون دادن یک تای ابروش به معنی چیه، سری برام تکون داد که ادامه دادم.
- این کارها و آماده شدن اینطوری برای چیه؟
- میخوام امشب کنار ماهور باشی و از بغلم جم نخورید. امشب میخوام به خیلیها معرفیت کنم. مطمئن باش برات خو... .
وسط حرفش پریدم و گفتم:
- دنیز خانم من اهل... .
دستش رو روی بینیش گذاشت و نذاشت حرفم رو کامل کنم.
- هیچی اونجوری که فکر میکنی نیست. زود آماده شو. عجله کن!
آخرین ویرایش: