نفرین به تو
نفرین به خلقت تو
نفرین به گل ولایی که سرشت توست
تویی که شکم فربه کرده ای از لاشه های برادرانم
از برهنگی خواهرانم
ازخون دل مادرانم
وبرای من آزادی را کنار تابوتم نهاده ای
وطن مرا آغشته از دود وباروت کرده ای
وطن برای من تفنگ های شکسته است
پیرمردان یخ زده به افق ها حیران
پیرزنان که فرزند ندیده کور گشته اند
وطن برای من یک خاک نیست
وطن برای من گورستانی ست پر از خودم
گورستانی که همه را دارد الا تو
تویی که خدایت اینگونه آفریده
خدایی که کشتن را به تو آموخت
وسلطه را به چکمه هایت
نفرین من به تو
نفرین به خلقت تو