جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

چالش سومین هفته از چالش "دلنوشته نیمه کاره✍"

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته متفرقه توسط DLNZ با نام سومین هفته از چالش \"دلنوشته نیمه کاره✍\" ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 271 بازدید, 6 پاسخ و 17 بار واکنش داشته است
نام دسته متفرقه
نام موضوع سومین هفته از چالش \"دلنوشته نیمه کاره✍\"
نویسنده موضوع DLNZ
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DLNZ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

DLNZ

سطح
7
 
🝢مدیر ارشد بخش ادبیات🝢
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار موسیقی
ناظر ادبیات
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
May
3,435
12,851
مدال‌ها
17
درود بر یاران اهل قلم

با افتخار شما را به یک چالش جدید و الهام‌بخش دعوت می‌کنیم:

"چالش دلنوشته‌ی نیمه‌کاره"

در این چالش، فرصتی داریم تا با همکاری و خلاقیت، دلنوشته‌هایی زیبا و پرمفهوم خلق کنیم.

نویسندگان باید بر اساس این عنوان، ژانر و مقدمه، دلنوشته‌ای نیمه‌کاره بنویسند.

موضوع: نبض هستی و خلاء
ژانر: تراژدی، عاشقانه
دیباچه:
در نبض هستی و خلاء، تپش‌های قلب و سکوت عمیق، عشق و اندوه را در هم می‌آمیزد.
زندگی تراژدی‌ای است از لحظاتی تلخ و شیرین که هرگز پایانی ندارد، و هر ضربان قلب قصه‌ای از رنج و امید را نمایان می‌کند. در این میان، حقیقت زندگی خود را به شیوه‌ای بیان می‌کند که گاهی دردناک، اما همواره ارزشمند است... گاهی عشق زیبایی را به او می‌بخشد و گاهی اندوه، آن زیبایی را از او می‌دزدد.

قوانین چالش:
- هر نویسنده باید یک دلنوشته کوتاه حداکثر 100 کلمه بنویسد و آن را نیمه‌کاره بگذارد.

- سایر اعضا باید این دلنوشته‌های نیمه‌کاره را بر اساس نوشته‌ی اولیه کامل کنند.

- دلنوشته‌های نیمه‌کاره و تکمیل‌شده باید در همین تاپیک ارسال شوند.

- تکمیل‌های ارائه‌شده توسط تیم مدیریت بررسی و بهترین تکمیل انتخاب می‌شود.

- دلنوشته‌ها و تکمیل‌ها باید حداکثر تا پایان هفته جاری ارسال شوند.

جوایز:
- ۲۰۰ لایک
- بهترین تکمیل به عنوان دلنوشته‌ی برتر هفته معرفی خواهد شد.

* لطفاً از ارسال اسپم خودداری کنید.

منتظر آثار هنرمندانه شما هستیم!
[تیم تالار ادبیات]
 

سورن

سطح
0
 
مدیر تالار موسیقی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر آزمایشی
ویراستار آزمایشی
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
2,031
13,339
مدال‌ها
2
در دل شب‌های بی‌پایان، سکوتی عمیق و سرد، مانند ابرهای سنگین، بر سرزمین روح من سایه افکنده است. نبض هستی در سی*ن*ه‌ام به تپش درمی‌آید، اما هر ضربه‌اش، یاد تو را به رنجی جانکاه بدل می‌کند. عشق تو، همچون گلی پژمرده در باغی متروک، در گوشه‌ای از قلبم می‌خوابد و هر روز بیشتر از زندگی فاصله می‌گیرد. در این خلاء بی‌پایان، صدای خنده‌ات که روزگاری موسیقی دلنشینی بود، اکنون به زنگی غم‌انگیز تبدیل شده است. آیا می‌توانم دوباره در سایه‌ی یاد تو زندگی کنم، یا اینکه این سکوت، تا ابد بر دلم حک خواهد شد؟
 

سایه مولوی

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
624
10,155
مدال‌ها
2
در دل شب‌های بی‌پایان، سکوتی عمیق و سرد، مانند ابرهای سنگین، بر سرزمین روح من سایه افکنده است. نبض هستی در سی*ن*ه‌ام به تپش درمی‌آید، اما هر ضربه‌اش، یاد تو را به رنجی جانکاه بدل می‌کند. عشق تو، همچون گلی پژمرده در باغی متروک، در گوشه‌ای از قلبم می‌خوابد و هر روز بیشتر از زندگی فاصله می‌گیرد. در این خلاء بی‌پایان، صدای خنده‌ات که روزگاری موسیقی دلنشینی بود، اکنون به زنگی غم‌انگیز تبدیل شده است. آیا می‌توانم دوباره در سایه‌ی یاد تو زندگی کنم، یا اینکه این سکوت، تا ابد بر دلم حک خواهد شد؟
میدانم، خوب میدانم که بی‌تو نمی‌توانم.
بی تو و در این خلاء نبودنت دیگر زندگی برایم معنایی ندارد. حال من مانده‌ام و این نبض هستی که بی‌تو باز هم میزند، اما بجای عشق، درد است که در رگ‌هایم جاری می‌شود و ای کاش روزی این نبض تپنده می‌ایستاد تا این تلخی‌ها برای این تن خسته‌ای که دیگر توان جدال با درد فراقت را ندارد تمام می‌شد...
 

Atilla

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار علوم اجتماعی و اخبار
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
1,058
3,476
مدال‌ها
2
میدانم، خوب میدانم که بی‌تو نمی‌توانم.
بی تو و در این خلاء نبودنت دیگر زندگی برایم معنایی ندارد. حال من مانده‌ام و این نبض هستی که بی‌تو باز هم میزند، اما بجای عشق، درد است که در رگ‌هایم جاری می‌شود و ای کاش روزی این نبض تپنده می‌ایستاد تا این تلخی‌ها برای این تن خسته‌ای که دیگر توان جدال با درد فراقت را ندارد تمام می‌شد...
چرا که زندگی بدون تو اقیانوس خشکیده ای است که جای ماهی هایش را عقرب ها گرفته اند.چشم های هستی بخش خمارت را به آسمان بده ، چرا که شب های سردم را درحالی که به آسمان خیره شده ام به چهره ات فکر میکنم..دلیل زندگی ام شده ای ، با امید دیدنت از خواب برمی‌خیزم..احساس عشقی که در صبح ها حس میکنم، شب ها با نوای سردی قلبم را تیر باران می‌کند..
 

سایه مولوی

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
624
10,155
مدال‌ها
2
چرا که زندگی بدون تو اقیانوس خشکیده ای است که جای ماهی هایش را عقرب ها گرفته اند.چشم های هستی بخش خمارت را به آسمان بده ، چرا که شب های سردم را درحالی که به آسمان خیره شده ام به چهره ات فکر میکنم..دلیل زندگی ام شده ای ، با امید دیدنت از خواب برمی‌خیزم..احساس عشقی که در صبح ها حس میکنم، شب ها با نوای سردی قلبم را تیر باران می‌کند..
قلبم را تیر باران می‌کند و من هنوز هم به خلاءیی که در زندگی‌ام با نبودنت ساخته‌ای فکر می‌کنم و هر لحظه قلبم می‌شکند از تصور بودنت در کنار یار دیگری!
ای که نبض هستی‌ام بسته به عشق توست، می‌شود آن دم رفتنت لحظه مکث کنی و به این چشمان اشکبار و این دل‌تنگ مهلت تماشای چشمانت را بدهی؟
باور کن تمام دنیای من در تماشای چشمان زیبای تو خلاصه می‌شود. پس بگذار در این لحظات تلخ جدایی یک دل سیر نگاهت کنم...
 
آخرین ویرایش:

ممد صنوبر

سطح
0
 
[همیار عمومی]
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست عمومی
مدیر آزمایشی
کاربر ویژه انجمن
شاعر انجمن
Sep
5,677
26,599
مدال‌ها
2
قلبم را تیر باران می‌کند و من هنوز هم به خلاءیی که در زندگی‌ام با نبودنت ساخته‌ای فکر می‌کنم و هر لحظه قلبم می‌شکند از تصور بودنت در کنار یار دیگری!
ای که نبض هستی‌ام بسته به عشق توست، می‌شود آن دم رفتنت لحظه مکث کنی و به این چشمان اشکبار و این دل‌تنگ مهلت تماشای چشمانت را بدهی؟
باور کن تمام دنیای من در تماشای چشمان زیبای تو خلاصه می‌شود. پس بگذار در این لحظات تلخ جدایی یک دل سیر نگاهت کنم...
و حال چه گویم از تپش نجوایی که از درون خویش می‌جنبد و نبض هستی من همان حزینی باشد که خلاء در وجودش، پیچیده است و منهدم نگردم از کردار تو که تنهایم گذاشتی میان امواجی از جز و مد که شب و روز بر آن احاطه هست. ای که یارم بر برزخ تراژدی من هیمه‌ای انباشته گشته که عذابم می‌دهد. شاید این تنهایی، همان مفهومی باشد که من به درستی می‌دانم؛ اقصاء عشق است. پس رهایم کن تا فقط رفیقی چون خلوت مرا در آغوش نگیرد و بغضم همچون لؤلؤیی فراوان نگرد ای تو محیل من.
 
موضوع نویسنده

DLNZ

سطح
7
 
🝢مدیر ارشد بخش ادبیات🝢
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار موسیقی
ناظر ادبیات
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
May
3,435
12,851
مدال‌ها
17
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین