جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

چالش سومین هفته از چالش "شعر یک واژه‌ای"

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته مشاعره توسط DLNZ با نام سومین هفته از چالش \"شعر یک واژه‌ای\" ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 915 بازدید, 10 پاسخ و 13 بار واکنش داشته است
نام دسته مشاعره
نام موضوع سومین هفته از چالش \"شعر یک واژه‌ای\"
نویسنده موضوع DLNZ
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DLNZ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
May
3,425
13,043
مدال‌ها
17
درود بر تمامی شاعران خوش‌ذوق و هنرمند

با خوشحالی شما را به چالشی نو و خلاقانه دعوت می‌کنیم:

"چالش
شعر یک واژه‌ای"

در این چالش، فرصتی داریم تا با یک واژه، دنیایی از احساسات و زیبایی‌ها را به شعر درآوریم.

شاعران باید بر اساس این عنوان، قالب و مقدمه، شعری بنویسند.

عنوان، قالب و مقدمه جدید این هفته:

عنوان: سُرمه
قالب: غزل
دیباچه:
سرمه زن بر چشم خویش تا من گرفتارت شوم
دین و دنیایم تویی آن عشق و بیمارت شوم
تکیه زن زیبای من رنگ لبت شیدا کند
در زنم بر قلب تو امروز مهمانت شوم
بر جمالت قرص دل امشب هوایت کرده است
رقص کن ای با وقار باید که دلدارت شوم
دیده‌ام بر دیده‌ات طرب شراب آن نرگس است
من اسیرت گشته‌ام وانگه به چشمانت شوم

قوانین چالش:
- هر هفته یک واژه به عنوان موضوع چالش اعلام می‌شود.

- شاعران باید شعری بنویسند که این واژه در آن استفاده شده باشد.

- اشعار باید بین 4 تا 6 بیت باشند.

- اشعار باید در همین تاپیک ارسال شوند.

- اشعار توسط تیم مدیریت بررسی و بهترین شعر انتخاب می‌شود.

- اشعار باید حداکثر تا پایان هفته جاری ارسال شوند.

جوایز:
- ۲۰۰ لایک
- بهترین تکمیل به عنوان شعر برتر هفته معرفی خواهد شد.

* لطفاً از ارسال اسپم خودداری کنید.

با آرزوی موفقیت و خلاقیت برای همه‌ی شما
[تیم تالار شعر]
 

RPR"

سطح
4
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار انجمن
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
3,670
25,666
مدال‌ها
6
سُرمه زن بر چشمانت، تا خوابم را بربایی
در دشت عشق و شوقت، من را به خود می‌خوانی
چشم تو چون آتش است، در دل من شعله‌ور
با هر نگاهت، ای جان، آتش به جانم زایی
دستت به نرمش بر من، مانند نسیم صبح
با بوسه‌ای بر لبم، دنیایم را نوازی
ای عشق، ای نازنینم، در آغوش تو می‌خواهم
تا صبحگاه بیداری، در عشق تو بمانم
سُرمه زن بر چشمانت، در دل شوق می‌جوشد

با یاد تو، ای یار من، هر لحظه شاد و شادابم
 

RPR"

سطح
4
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار انجمن
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
3,670
25,666
مدال‌ها
6
سُرمه زن بر چشمانت، راز دل را پنهان کن
در آتش عشق، ای یار، مرا به خاکستر برسان کن
چشمان تو دریایی است، غرق در غم و غصه
با هر نگاهت، جانم را در حسرتت جان کن
بغضی که در گلویم، ز یاد تو می‌جوشد
ای عشق فراموش‌شده، بر دل من زخم‌ها کن
سُرمه بر چشمانت، تصویر خواب‌های من
در آغوش سرد شب‌ها، یاد تو را یاران کن
بی‌تو دل من در این دنیای تاریک می‌سوزد
ای عشق بی‌پایان من، چرا مرا رها کن؟
 

;FOROUGH

سطح
5
 
「 مدیر ارشد فرهنگ و هنر 」
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
ناظر آزمایشی
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
10,057
16,182
مدال‌ها
7
چشمان تو، سُرمه‌ای به دل شب می‌زند
در نگاهت، هزاران شبِ تاریک، روشن می‌شود
همچو سُرمه‌ای که در چشمانِ مهتابی‌ات
حکایتِ عاشقانه‌ای از دلی در آتش می‌شود
نگاهت در دلِ شب، همچو سُرمه ناب است
که در عمقِ تاریکی، گم‌گشته‌ام و پیدا می‌شود
دستِ تقدیر، هرگز نتوانست رنگِ سُرمه را
از چشمانِ تو بگیرد، زیرا دل در آن شناور است
سُرمه بر چشم‌هایت همچون اکسیرِ عشق است
که در آن می‌توانم دریاهای عمیق را دید
چشمانت سُرمۀ ستارگان، رازِ بی‌پایان است
که در هر پلک زدنش، دلم را به آتش می‌سوزد
در نگاه تو، سُرمه‌ات مرا گم می‌کند
و من در تاریکی‌ات، روشن‌تر از همیشه می‌شوم
گرچه جهان مرا می‌خواند به سوی خود
اما در عمقِ نگاهت، خود را جاودانه می‌بینم
 
مدیر بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
2,182
11,202
مدال‌ها
3
سرمه را بر چشم خویش بر زن که زیبا می شود
یار من این عشق تو یک دل نه صد ها می شود
حاجتم از من مگیر پیدا نکردم قوی خویش
نوبتم چون می رسد آن وقت که غوغا می شود
راست گفتند که فلک در گردشش رازی نهفت
سرمه اش را رنگ شب گویی که شیدا می شود
باز تابیدش ز نور آن ماه من لیلی نبود
نیست معشوقی بنام پس کی که پیدا می شود
ارغوانش تابناک چشمان او نیلوفری
آن صبا آورده است حالا که دریا می شود
بر نبیذم آب شرب مسـ*ـت است ولی دیوانه را
تکیه زن بر آن نماز شاید که بینا می شود
 

Atilla

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار علوم اجتماعی و اخبار
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
1,058
3,539
مدال‌ها
2
سرمه نزن بر چشمانت
تا جز من ، کسی نشود گرفتارت
من بیمار تو هستم ، مینوازم با صدایت
عشقت دین و ایمان برکنار کرد،بخوان با لبانت
زمزمه کن که دگر چه فرصتی دارم؟
خنده بر لبانت ، شور در چشمانت
تکه مروارید گرانبهای من ، لبانت را شیدا کن
قلبت را باز کن تا شاید مهمانت شوم..
قرص ماه بر چهره زیبایت ، حسودی می‌کند
ز رقص دلربایت در سحر ،
ماه و خورشید هم زمان ،
در دو جهان ، نور افشانی میکنند
دخترک ،رنگ لبانت چون شراب ناب،
چشم چرایی میکند
مسـ*ـت بد بختی که در بند نگاهت ،
جان فشانی می‌کند
..
خوب شد یا ..😅
میدونم اصلا قافیه گذاریم خوب نبود
 

سایه مولوی

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
901
13,028
مدال‌ها
2
سرمه بر چشمت بزن گیسوی خود را باز کن
من که نازت میخرم اما تو باز هم ناز کن
زندگی بی‌تو برایم حکم زهر دارد و بس
پس بیا با خنده‌ات ماه عسل آغاز کن
من صدایت را نفروشم حتی بر جهان
ساز را من میزنم ساز مرا آواز کن
 

AydaTahmasdi66

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jan
37
583
مدال‌ها
2
چشم تو غزل بود که در شعر من افتاد
وای از دل بیچاره که در مهر تو افتاد
رفتم دو سه بیت شعر برایت بسرایم!
چشمم به نگاه پر غزل‌ و ناز تو افتاد!
در آیینه، بر چشم خودت سرمه کشیدی!
دلِ بیچاره‌ تورا دید و از تپش افتاد.
من‌ماندم وچشم پر از سرمه‌ و فتنه‌ٔ‌ی تو
چشمت‌از آن روز به بعد، ته‌هر فال‌افتاد.
 

RPR"

سطح
4
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار انجمن
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
3,670
25,666
مدال‌ها
6
سُرمه را بر چشمانت زن، تا خوابم را بربایی
در آتش عشق تو، دل را به خاکستر برسانی
یار من، این عشق خاموش، در دل شب می‌سوزد
چشم انتظار توام، در حسرتی بی‌پایانی
حاجتم از دست تو، دلی پر از درد و غم است
بی‌تو در این دنیا، هر لحظه‌ام بی‌معنا و بی‌پایی
راست گفتند که فلک، در گردش خود راز دارد
سُرمه‌ات را بر چشمانم بزن، تا شیدا می‌شوم و می‌جایی

چشم تو دریا، من غرق در این طوفان غمگین
ای عشق، ای معشوق، کی می‌رسد آن لحظه‌ی ویرانی؟
ارغوانی در چشمانت، نیلوفران را می‌سوزاند
صبا در آغوشم، حالا که دریا می‌شود و می‌جایی
با نبیذی که در دل دارم، مستی‌ام بی‌پایان است
تکیه زن بر دل این دیوانه، شاید که بینا می‌شود.
 

Tara Motlagh

سطح
6
 
مخاطب رمان برتر
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
7,765
46,774
مدال‌ها
7
انگبین است و چه‌ شیرین نگهی، دل سوزد
من به قربان دو دیده که به جان عشق فروزد

جان دهم من به همان یک نظر از گوشه چشمت
همه کــس مســت شود، چشم به چشمان تو دوزد

دل به آتش‌زنه‌ای سوزم و سازم سرمه
تو بکش بر مژگانت، جان به شوق اندوزد

من همانم که دلم رفته به شهد دیدگانت
عسلش اصل و دلم بزم و به وصل آموزد
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین