جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

معرفی کتاب سونامی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته معرفی کتب نشر توسط ALVIN با نام سونامی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 94 بازدید, 0 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته معرفی کتب نشر
نام موضوع سونامی
نویسنده موضوع ALVIN
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ALVIN
موضوع نویسنده

ALVIN

سطح
3
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Apr
1,754
3,289
مدال‌ها
7
قسمت هایی از کتاب سونامی (لذت متن)
گاهی همه ی چیزهای تکراری ناآشنا می شود، مثل مسیر خانه ای که سال ها مسیر قدم های وفا بوده و امروز دورتر و نرسیدنی تر شده است. گاهی پیش بینی ها آن قدری که تصور می شود، درست از کار در نمی آید، مثل وقتی که می روی تا چیزی را حل کنی، حل نمی کنی و با کلی چیز های حل نشده و اضافه بر سازمان بر می گردی. حال وفا همین است. پر از تکرار واژه های ناآشنا و حل نشده. قدم هایش مسیر خیابان تا در برج را آن قدر کند پیش می رود که انگار نه انگار قبلا وقتی به اینجا می رسید، مسیر را تمام شده حساب می کرد. امروز مسیرها تمام نشدنی اند. کمی بعد، به در برج می رسد. دستش را کنار در شیشه ای و اتومات برج به دیوار می زند. باید نفس راحتی بکشد؟ نفس راحت را کی می کشند؟ وقتی مشکلی حل شده است؟ نفسش آزاد می شود، اما نه راحت! هر چند که انگار همین نفس نه چندان راحت هم قسمتش نیست. بازویش که اسیر پنجه ی قدرتمندی می شود، همین بلندش گوش خودش را پر می کند. به سرعت به پشت می چرخد. در تاریک و روشن چراغ های پایدار اطراف برج، تشخیص چهره ی او اصلا کار سختی نیست، حتی سرسختی چهره اش هم در همین روشنایی مشخص است. لب های وفا نیمه باز می ماند و لب های او محکم به هم می خورد. - کجا بودی؟! کجا بود؟ این بدترین سوال ممکن است، آن هم در حالی که از ملاقات ساعتی قبل، نه جانی مانده است و نه توانی. قطعا وفا برای یک دیدار دوباره و سخت آمادگی ندارد. سعی می کند افتادگی تن و بدنش را با کمی صاف ایستادن پوشش بدهد. سعی می کند عادی بخندد و بگوید: - بیرون بودم، مشخص نیست؟! - سوال من چی؟ واضح نیست؟! پرسیدم کجا بودی!

کد کتاب :44004
شابک :978-6226722223
قطع :رقعی
تعداد صفحه :448
سال انتشار شمسی :1400
نوع جلد :زرکوب
سری چاپ :4
 
بالا پایین