جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

در حال تایپ [سکوت بی‌انتها] اثر « مطهره رزمجو کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تایپ رمان توسط دخترکی از شهر غربت با نام [سکوت بی‌انتها] اثر « مطهره رزمجو کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 385 بازدید, 4 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته تایپ رمان
نام موضوع [سکوت بی‌انتها] اثر « مطهره رزمجو کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع دخترکی از شهر غربت
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط HAN
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Apr
10
207
مدال‌ها
1
بسم الله الرحمن الرحیم
نام رمان: سکوت بی‌انتها
نویسنده: مطهره رزمجو
ژانر: عاشقانه، طنز، غمگین
ناظر: @حسناع
خلاصه : دختری به نام چشمه توی تصادف خانواده‌اش رو از دست میده و به مدت دو ماه میره توی کما. حافظه‌اش رو از دست داده و وقتی همه از برگشتن حافظه چشمه نا اومید شده بودن، دکتر چشمه که اسمش ارتین هست قصد کمک به چشمه رو کنه و تا چشمه حافظه‌اش رو به‌دست بیاره این وسط اتفاق‌هایی می افته که... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

HAN

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
فعال انجمن
Mar
4,361
20,988
مدال‌ها
9
negar_۲۰۲۲۰۸۲۷_۲۲۰۴۳۴_ogx.png




"باسمه تعالی"


نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن رمان بوک برای منتشر کردن رمان خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.

قوانین تایپ رمان

و برای پرسش سوالات و رفع اشکالات خود در رابطه با رمان، به لینک زیر مراجعه کنید.
پرسش و پاسخ تایپ رمان

قبل از ارسال پارت تاپیک آموزشی درست نویسی را با دقت مطالعه کنید.
درست نویسی- مطالعه این آموزشات اجباری است.
مدیران در صورتی که متوجه اشکالات شما در درست نویسی شوند برای شما ناظر تعیین می‌کنند.

شما می‌توانید با ارسال دو پارت ابتدایی اثر تاپیک نقد کاربران را ایجاد کنید.
پس از ارسال پست اول، از کاربران بخواهید تا نظرات خود را در قالب نقد درباره هر جز از رمان بازگو کنند.
«درخواست نقد توسط کاربران»

دوستان عزیز برای سفارش جلد رمان خود بعد ۱۵ پست در تاپیک زیر درخواست دهید.

درخواست جلد

چنان‌چه قصد دارید اثرتان را با تیزر تبلیغ کنید، درخواست تهیه کلیپ توسط تیم تدوین دهید.
«درخواست تیزر»

پس از 30 پارت در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید.

درخواست نقد شورا

می‌توانید پس از ویرایش اثر خود با توجه به نقد، به تاپیک زیر مراجعه کنید و بعد از خواندن شرایط و با داشتن شرایط، درخواست تگ دهید.
درخواست تگ

و پس پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید. حتماً تمامی پارت‌ها باید تایید ناظر را دارا باشند.
اعلام پایان رمان



با تشکر از همراهی شما
|کادر مدیریت بخش کتاب|

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Apr
10
207
مدال‌ها
1
مقدمه : گاهی وقت ها باید سکوت کردو ایستاد و تماشا کرد تا ببینی خدایت چگونه تقدیرت را عاشقانه رقم میزند گاهی باید مانند پروانه باشی ساکت و آرام پرواز کنی تا عمق دریای بی کران عشق تا ببینی سرنوشتت با قلم عشق نوشته شده است .
....................................................
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Apr
10
207
مدال‌ها
1
پارت اول
روی تخت دراز کشیده بودم و به اتفاقات فکر میکردم به مادرم به پدرم کاش هیچ وقت به اون مسافرت لعنتی نمیرفتیم.
در باز شد و باز هم اون پرستار بی ریخت گند اخلاق وارد شد. با اینکه درد امانم را بریده بود اما دوست نداشتم کلمه ای حرف بزنم"
بزار فکر کنن حافظه ام رو از دست دادم
وقتی بعداز تزریق آرام بخش در سرُم
باز آن سوال تکراری اش را پرسید
پرستار : هنوز نمیخوای حرف بزنی؟
و باز با جواب تکراری من روبه رو شد چیزی یادم نمیاد !
غر غر کنان از اتاق بیرون رفت پتو را روی سرم کشیدم و باز این اشکای بی وقفه راه خودشون و روی گونه هام پیدا کردن.
همان طور که در افکار خود غرق بودم صدای تقه ایی به در خورد و صدای مردانه دکتر ارتین که که اجازه میخواست برای داخل شدن وقتی از جانب من صدایی نشنید
خودش وارد اتاق ،شد و با لب خند پرسید
دکتر ارتین : بهتری چشمه خانم؟
ممنونم آقای دکتر
دکتر ارتین : منو ارتین خالی صدا کن راحت ترم؛ ببین چشمه خانم گاهی وقتا باید بشکنی سکوتت !رو حرف بزن شاید بتونم کمکت کنم روی کمک من حساب کن .
:این مرد چه داشت که وقتی وارد اتاق میشد با خود آرامش به همراه داشت و حرف هایش روح خسته ام را تسکین میداد.
دوست داشتم !ساعت ها برایم حرف بزند
و بگوید اشتباه میکنم که سکوت کرده ام
تصویر کوچکی از تصادف را به یاد داشتم
اما دوست داشتم ارتین بیایید و کمک کند تا همه چیز را به یاد آورم، اما نمیدانم این غرور از کجا آمده بود که مرا وادار میکرد چیزی نگویم .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

HAN

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
فعال انجمن
Mar
4,361
20,988
مدال‌ها
9
«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.

[..کادر مدیریت بخش کتاب..]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین