جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

غیرپارسی شاعرانه‌ای در قطر

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات غیر پارسی توسط baran.kh با نام شاعرانه‌ای در قطر ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 45 بازدید, 5 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات غیر پارسی
نام موضوع شاعرانه‌ای در قطر
نویسنده موضوع baran.kh
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط baran.kh
موضوع نویسنده

baran.kh

سطح
4
 
همیار سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
همیار علوم و فناوری
مدیر تالار پانسیون مطالعاتی
مدیر آزمایشی
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
کاربر ممتاز
Jan
4,822
8,694
مدال‌ها
4
بسم الله الرحمن الرحیم
 
موضوع نویسنده

baran.kh

سطح
4
 
همیار سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
همیار علوم و فناوری
مدیر تالار پانسیون مطالعاتی
مدیر آزمایشی
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
کاربر ممتاز
Jan
4,822
8,694
مدال‌ها
4
پروازمان تاخیر داشت و مجبور شده بودیم یک‌روز در دوحه بمانیم تا پرواز بعدی. تابستان گرم خلیج بود و از این اتفاق که برنامه‌ریزی ما را برای روزهای آتی سفر در مقصد بهم ریخته بود ناراضی بودیم. ولی رفتیم به موزه هنرهای اسلامی قطر چون بهتر از ماندن در هتل و حرص خوردن از شرایط بود. مشغول بازدید و صحبت بودیم که نگهبان دشداشه پوش و اخموی سالن آمد به سمت ما.
 
موضوع نویسنده

baran.kh

سطح
4
 
همیار سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
همیار علوم و فناوری
مدیر تالار پانسیون مطالعاتی
مدیر آزمایشی
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
کاربر ممتاز
Jan
4,822
8,694
مدال‌ها
4
از دور دیده بودم که حواسش به ما هست و می‌پایدمان. با جدیت پرسید: اهل کجایید؟ هول شده گفتیم: ایران، و مثل همیشه که خاطرات تلخی از گفتن ملیتمان به مخاطب خارجی داشتیم، منتظر ماندیم یک‌ گیری به ما بدهد. اشاره کرد دنبالش برویم. مرد با ابروهای گره کرده درحالیکه با بی‌سیمش عربی حرف میزد ما را برد سالنی که پراز کتاب‌های قدیمی دستنویس بود. جلو یکی ایستاد و گفت این نوشته فارسی است؟ به خودم گفتم: تست دروغ‌سنجی می‌گیرد؟
 
موضوع نویسنده

baran.kh

سطح
4
 
همیار سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
همیار علوم و فناوری
مدیر تالار پانسیون مطالعاتی
مدیر آزمایشی
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
کاربر ممتاز
Jan
4,822
8,694
مدال‌ها
4
نگاهی به صفحه باز کتاب انداختیم که پر بود از مینیاتورهای ظریف و تذهیب‌های طلایی زیبا که دور تا دور هر رباعی به خط نستعلیق را مثل قاب در بر گرفته بود. تایید کردیم. یکهو گل از گلش شکفت. تمام اخم آن چهره رفت و جایش را خنده پهنی پوشاند. گفت در این چند سال که نگهبان موزه بوده‌ام عاشق این صفحه شده‌ام و کنجکاوم بدانم این شعر چیست که اطرافش را اینگونه به زیبایی و خوش سلیقگی آراسته‌اند؟ متاسفانه هیچ ایرانی اینجا ندیده‌ام که از او کمک بخواهم.
 
موضوع نویسنده

baran.kh

سطح
4
 
همیار سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
همیار علوم و فناوری
مدیر تالار پانسیون مطالعاتی
مدیر آزمایشی
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
کاربر ممتاز
Jan
4,822
8,694
مدال‌ها
4
ما هم در میان تعجب و خنده در حالیکه نفس راحتی می‌کشیدیم شعر را ترجمه کردیم. آن لحظه چنان احساسات متضادی در من بود که متن شعر فارسی و نام شاعر در ذهنم نمانده اما یادم هست شاعر صورت معشوقش را به خانه کعبه شبیه خوانده بود و موهای شبرنگش را به پرده‌های مخمل سیاه که کعبه را پوشانده و وصال معشوق را همچون زیارت حج
 
موضوع نویسنده

baran.kh

سطح
4
 
همیار سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
همیار علوم و فناوری
مدیر تالار پانسیون مطالعاتی
مدیر آزمایشی
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
کاربر ممتاز
Jan
4,822
8,694
مدال‌ها
4
سروده‌ای چنان زیبا و وزین و لطیف که خودم از خواندن شعر بیشتر از آن مرد عرب زبان کیف کردم. چند سوال دیگر هم از نوشته‌های فارسی دیگر پرسید. بالاخره با بیسیم بهش اطلاع دادند که سر پستش برگردد. او ذوق‌زده از یافتن پاسخ پرسش‌هایش از ما تشکر کرد و رفت و ما شاد و مفتخر به دانستن زبان فارسی موزه را ترک کردیم. بعد از آن سفر بابت تاخیرهای اینچنینی و تغییر ناگهانی برنامه سفرم کمتر غر می‌زنم. به خودم می‌گویم شاید کسی جایی سال‌هاست منتظر است تا تو بیایی و شعری برایش بخوانی.
 
بالا پایین