- Jun
- 12,720
- 40,338
- مدالها
- 25
کتاب :14221
مترجم :نگار شجاعی
شابک :978-6004624343
قطع :رقعی
تعداد صفحه :202
سال انتشار شمسی :1403
سال انتشار میلادی :2008
نوع جلد :شومیز
سری چاپ :11
معرفی کتاب شبح شصت و هشتم اثر مری داونینگ هان
کتاب «شبح شصت و هشتم» رمانی نوشته ی «مری داونینگ هان» است که نخستین بار در سال 2008 انتشار یافت. در مهمانخانه ای قدیمی و اسرارآمیز در جنگل های «ورمانت»، لوسترها بی دلیل به حرکت درمی آیند، چراغ ها روشن و خاموش می شوند و صدای رادیو تا بالاترین حد افزایش می یابد—و سایه هایی روی دیوارها حرکت می کنند. اما چیزی که این داستان را از سایر قصه های ترسناک متمایز می کند، این نیست که شخصیت های اصلی داستان یعنی «کوری» و «تراویس» به طریقی با مردگان ارتباط برقرار کرده اند، بلکه این موضوع است که «کوری» و «تراویس» می خواهند به هر قیمتی که شده، به این اشباح کمک کنند و آرامش ابدی را برای آن ها ممکن سازند.
قسمت هایی از کتاب شبح شصت و هشتم (لذت متن)
همین که پایم را توی تاریکی بیشه گذاشتم، مثل چند ساعت قبل شروع کردم به لرزیدن. شب ها اینجا تاریک تر، سردتر و مخوف تر بود. همه جا پر بود از صدای خش خش برگ ها و رقص سایه هایی که تکان می خوردند و به شکل های مختلف درمی آمدند.
شب را در سکوت و آرامش گذراندم. نه خبری از بچه های بد بود و نه از خانم «آدا». هیچ خوابی ندیدم و صبح با درخشش خورشید و صدای آواز پرنده ها بیدار شدم. البته انتظار نداشتم اوضاع برای مدت طولانی اینجوری بماند. مطمئن بودم تا شب بالاخره خانم «آدا» برایمان دردسری چیزی درست می کند.
نور خورشید عصرگاهی از پنجره های قدی، مایل می تابید روی قفسه های دیوار رو به رو. ذرات غبار توی ستون های نور شناور بودند. کتابخانه ساکت ساکت بود. فقط صدای وزوز خواب آور زنبورها از گلدان های بیرون پنجره ها می آمد. می شد گفت همه چیز اینجا عادی بود. شاید هم این فقط ظاهر ماجرا بود.
مترجم :نگار شجاعی
شابک :978-6004624343
قطع :رقعی
تعداد صفحه :202
سال انتشار شمسی :1403
سال انتشار میلادی :2008
نوع جلد :شومیز
سری چاپ :11
معرفی کتاب شبح شصت و هشتم اثر مری داونینگ هان
کتاب «شبح شصت و هشتم» رمانی نوشته ی «مری داونینگ هان» است که نخستین بار در سال 2008 انتشار یافت. در مهمانخانه ای قدیمی و اسرارآمیز در جنگل های «ورمانت»، لوسترها بی دلیل به حرکت درمی آیند، چراغ ها روشن و خاموش می شوند و صدای رادیو تا بالاترین حد افزایش می یابد—و سایه هایی روی دیوارها حرکت می کنند. اما چیزی که این داستان را از سایر قصه های ترسناک متمایز می کند، این نیست که شخصیت های اصلی داستان یعنی «کوری» و «تراویس» به طریقی با مردگان ارتباط برقرار کرده اند، بلکه این موضوع است که «کوری» و «تراویس» می خواهند به هر قیمتی که شده، به این اشباح کمک کنند و آرامش ابدی را برای آن ها ممکن سازند.
قسمت هایی از کتاب شبح شصت و هشتم (لذت متن)
همین که پایم را توی تاریکی بیشه گذاشتم، مثل چند ساعت قبل شروع کردم به لرزیدن. شب ها اینجا تاریک تر، سردتر و مخوف تر بود. همه جا پر بود از صدای خش خش برگ ها و رقص سایه هایی که تکان می خوردند و به شکل های مختلف درمی آمدند.
شب را در سکوت و آرامش گذراندم. نه خبری از بچه های بد بود و نه از خانم «آدا». هیچ خوابی ندیدم و صبح با درخشش خورشید و صدای آواز پرنده ها بیدار شدم. البته انتظار نداشتم اوضاع برای مدت طولانی اینجوری بماند. مطمئن بودم تا شب بالاخره خانم «آدا» برایمان دردسری چیزی درست می کند.
نور خورشید عصرگاهی از پنجره های قدی، مایل می تابید روی قفسه های دیوار رو به رو. ذرات غبار توی ستون های نور شناور بودند. کتابخانه ساکت ساکت بود. فقط صدای وزوز خواب آور زنبورها از گلدان های بیرون پنجره ها می آمد. می شد گفت همه چیز اینجا عادی بود. شاید هم این فقط ظاهر ماجرا بود.