جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

معرفی کتاب شبح شصت و هشتم

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته معرفی کتب نشر توسط شاهدخت با نام شبح شصت و هشتم ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 117 بازدید, 0 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته معرفی کتب نشر
نام موضوع شبح شصت و هشتم
نویسنده موضوع شاهدخت
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط شاهدخت
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^ناظر کیفی کتاب^
ناظر کیفی کتاب
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,720
40,338
مدال‌ها
25
کتاب :14221
مترجم :نگار شجاعی
شابک :978-6004624343
قطع :رقعی
تعداد صفحه :202
سال انتشار شمسی :1403
سال انتشار میلادی :2008
نوع جلد :شومیز
سری چاپ :11
معرفی کتاب شبح شصت و هشتم اثر مری داونینگ هان
کتاب «شبح شصت و هشتم» رمانی نوشته ی «مری داونینگ هان» است که نخستین بار در سال 2008 انتشار یافت. در مهمانخانه ای قدیمی و اسرارآمیز در جنگل های «ورمانت»، لوسترها بی دلیل به حرکت درمی آیند، چراغ ها روشن و خاموش می شوند و صدای رادیو تا بالاترین حد افزایش می یابد—و سایه هایی روی دیوارها حرکت می کنند. اما چیزی که این داستان را از سایر قصه های ترسناک متمایز می کند، این نیست که شخصیت های اصلی داستان یعنی «کوری» و «تراویس» به طریقی با مردگان ارتباط برقرار کرده اند، بلکه این موضوع است که «کوری» و «تراویس» می خواهند به هر قیمتی که شده، به این اشباح کمک کنند و آرامش ابدی را برای آن ها ممکن سازند.
قسمت هایی از کتاب شبح شصت و هشتم (لذت متن)
همین که پایم را توی تاریکی بیشه گذاشتم، مثل چند ساعت قبل شروع کردم به لرزیدن. شب ها اینجا تاریک تر، سردتر و مخوف تر بود. همه جا پر بود از صدای خش خش برگ ها و رقص سایه هایی که تکان می خوردند و به شکل های مختلف درمی آمدند.
شب را در سکوت و آرامش گذراندم. نه خبری از بچه های بد بود و نه از خانم «آدا». هیچ خوابی ندیدم و صبح با درخشش خورشید و صدای آواز پرنده ها بیدار شدم. البته انتظار نداشتم اوضاع برای مدت طولانی اینجوری بماند. مطمئن بودم تا شب بالاخره خانم «آدا» برایمان دردسری چیزی درست می کند.
نور خورشید عصرگاهی از پنجره های قدی، مایل می تابید روی قفسه های دیوار رو به رو. ذرات غبار توی ستون های نور شناور بودند. کتابخانه ساکت ساکت بود. فقط صدای وزوز خواب آور زنبورها از گلدان های بیرون پنجره ها می آمد. می شد گفت همه چیز اینجا عادی بود. شاید هم این فقط ظاهر ماجرا بود.
 
بالا پایین