جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {شوگار} اثر •تی‌ ناز کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط لیلیت با نام {شوگار} اثر •تی‌ ناز کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 524 بازدید, 8 پاسخ و 11 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {شوگار} اثر •تی‌ ناز کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع لیلیت
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط BALLERINA
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

لیلیت

سطح
2
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ممتاز
May
506
6,936
مدال‌ها
3
دلنوشته: شوگار
نویسنده: زیبا
ژانر: تراژدی
ناظز: @Gesse
مقدمه
:
‌‌‌امشب، شبِ اولِ نبودنت است. وصفِ حالم آن‌قدری گفتنی نیست که بتوانم باز غزل‌هایم را، آن هم با صفاتی ناگفتنی برایت بسرایم. اگر به گمانم دیشب به بخواب این‌ چنین شبی را می‌دیدم؛ وای بر من! حتی به گمان هم این چنین خوابی کابوس است؛ کابوس است مادر! کابوسی به آرامیِ یک مرگِ تدریجی.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
May
3,428
13,043
مدال‌ها
17
1683008322482.png عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.
حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[قوانین - قوانین تایپ دلنوشته کاربران]

پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]

بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد بدهید:
[درخواست تگ دلنوشته | انجمن رمان‌بوک]

پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد دلنوشته و اشعار]

و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[اعلام پایان - دلنوشته کاربران]

دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]

با آرزوی موفقیت برای شما،
[تیم مدیریت تالار ادبیات]
 
موضوع نویسنده

لیلیت

سطح
2
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ممتاز
May
506
6,936
مدال‌ها
3
مادر جانم امشب دومین شبی است که به دنبالِ نگاهِ مهربانت خانه را زیر و رو می‌کنم
تا به خیالِ خودم باز هم چشم‌ غره‌هایِ یواشکی‌ات را با نگاهِ خندانم اسکن کنم.
مادرم نیستی که ببینی تک دانه دخترت چگونه برای خندهایت زمین و زمان را لعن و نفرین می‌کند؛ آخر مگر نبودن مادر هم قابل قبول است؟ بی‌مادر مگر می‌شود زندگی کرد؟ زار می‌زنم و دست به دامانِ خدا مادرم را طلب می‌کنم. مادرم را می‌خواهم. زندگی‌ام را می‌خواهم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

لیلیت

سطح
2
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ممتاز
May
506
6,936
مدال‌ها
3
سه روز است که بی تو حتی جرئه‌ای آب از گلویم پایین نمی‌رود. مادرم یادت می‌آید زمانی که دل‌م پُر بود از پدر؛ غذا که نمی‌خوردم... تو می‌آمدی و دستِ نوازشگرت را بر پیشانی‌ام می‌کشیدی و نازم را می‌خریدی! یادت می‌آید قربان صدقه‌ام می‌رفتی و می‌گفتی«آدم که با شکمش قهر نمی‌کنه!». نیستی که بببینی من اکنون سه روز است با شکمم قهر کرده‌ام، دستِ نوازشگرت را از من گرفتی، کسی نیست نازم را بخرد! کسی نیست چشم غره‌ برایم بیاید و سرزنشم کند.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

لیلیت

سطح
2
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ممتاز
May
506
6,936
مدال‌ها
3
چهارمین شب. مادر، نبودنت زیادی دارد طول می‌کشد! من چگونه نبودنت را تاب بیاورم؟ چگونه با نبودنت زندگی کنم و دل بکَنم؟
دیوار‌های این خانه به وجودِ ناتوانم فشار می‌آوردند و هر دم آه می‌کشند. آخر مادرم نیست! چشم و چراغِ این خانه نیست. گُل رزِ باغچه‌مان نیست. پَرپَر شده، تنهایمان گذاشته.
می‌گویند این روز‌ها می‌گذرند، می‌گویند نباید خودم را این‌گونه هلاک کنم! خودم را این‌گونه به زمین بزنم و شیون کنن.
آن‌ها نمی‌دانند مادر چه جایگاهی دارد؟ نمی‌دانند چه کسی را از دست داده‌ام؟ می‌دانند و رهایم نمی‌کنند؟!
.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

لیلیت

سطح
2
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ممتاز
May
506
6,936
مدال‌ها
3
پنجمین شب است مادر! دلت دلتنگِ تک دانه دخترت نشده است؟ من که دلم از این دوری همانند شعله می‌سوزد و خاکستر می‌شود. می‌گویند باید خاطراتت را گوشه‌ای چال کنم تا نبودنت این‌قدر اذیتم نکند، اما خاطراتت را چگونه چال کنم مادر؟ مگر می‌شود خاطراتی را که عمری زندگی‌ام را بر پایهٔ آن بنا کردم را به همین راحتی در گوشه‌ای چال کرد؟ این‌ها نمی‌دانند که ته ماندهٔ من فقط به همین خاطرات وابسته است؟ اصلأ می‌دانند وابستگی من به تو چگونه بود؟ نمی‌دانند که اکنون فقط زبان ریختن را جایِ دلداری کردن، می‌دانند.
 
موضوع نویسنده

لیلیت

سطح
2
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ممتاز
May
506
6,936
مدال‌ها
3
ششمین شبی است که تو را ندارم مادر! امشب در کنارِ پدر بر مقبرهٔ تازه خانه‌ات نشسته‌ایم. پدرمم همانندِ من احوالِ درستی ندارد. او هم مثلِ من نبودنت را تاب ندارد. گریه و نزاع‌هایمان، سرگردان میانِ مقبره‌ها می‌چرخند و دل می‌سوزاند، سوزِ بی‌صدایِ گریهٔ پدر!
دستانِ سر شده‌ام، تابِ شانه‌هایِ لرزانِ پدرانه‌اش را که سر بر بالینِ مقبره‌ات گزارده است را ندارد که آرام‌آرام خودم را به او و در نهایت در آغوشِ پدرانه‌اش می‌اندازم. آخ خدایا چه بر سرمان شده؟ خانه خراب شده‌ایم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

لیلیت

سطح
2
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ممتاز
May
506
6,936
مدال‌ها
3
هفتمین شب است، و اِنگار امشب‌ هم آسمان همانند من، دلش سخت گرفته است که مدام اشک‌هایش را با رعد و برقی عظیم رها می‌کند. مادر یادت می‌آید زمانی که باران می‌بارید آرام در گوشم می‌گفتی«بارون حال بد رو می‌شوره می‌بره دخترم. گاهی قدم زدن زیر بارون، باعث میشه خاطراتِ بدت رو فراموش کنی». چرا حالا حالِ بدم را نمی‌شورد ببرد، چرا دلم دارد در این خانه می‌ترکد؟ چرا این باران همانند باران‌های قبل باعث لبخند و طراوتِ شادی‌ام نمی‌شود؟ مادرم که بود دستم را می‌گرفت و می‌برد لبِ پنجر، همیشه در گوشم از باران و طراوتش می‌گفت. اِنگار مادرم که رفت، خوشی و طراوتِ زندگی‌ام را هم با خود برد.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین