جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار شیدای گراشی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط BALLERINA با نام شیدای گراشی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 70 بازدید, 4 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع شیدای گراشی
نویسنده موضوع BALLERINA
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط BALLERINA
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,677
مدال‌ها
11
شیدای گراشی (غزلیات)

بخرام تو که سرو گلستانم آرزوست
لعل تو بهتر ز جام ماء معین است
چندی‌ست که یادیت ز ما نیست
امروز بزم ما ز ولا همچو گلشن است
ای غمزه‌ی چشمان سیاهت به تماشا
سر چه باشد که ببازم آن را
به وفای تو می‌دهم جان را
سر و جان خود به رهت اگر فدا نکنم چه کنم هلا
تو مده ز دست یارا سر ذره‌پروری را
چه کنم گر نکنم من به فدایت جان را
«جهانی گشته‌ام جان جهانی کرده‌ام پیدا»
بیا ای سروقد بند قبای خویشتن بگشا
ز رخ برگیر ای خورشیدرخ مشکین‌نقابت را
امام مسجد ار نگشود خود این عقده‌ی دل‌ها
به افسون‌ها نمودم خواب دوشین پاسبانش را
امام مسجد و شیخم به دل بستند مشکل‌ها
گفتم جفای ماست مرادت و یا وفا
صنوبری نبود چون تو سرو بالا را
برو تا نشنوی فریاد ما را
ای نام تو زینت دل ما
مرا بیگانگی وقتی است با یار
صبا ز مهر بگو مهر عالم‌آرا را
چه شد ز پرده هویدا جمال زیبا را
بدین پیرانه‌سر دارم نگار نوجوانی را
نوشتم نامه‌ها سویش به مد آه دل شب‌ها
الا یا ایهاالساقی دوا کن درد این دل‌ها
چو نیم‌تاب کنم زلف عنبرآسا را
عید آمد ای ساقی بیا در گردش آور جام را
ای که روی قمرت گیسوی مانند سحاب
به روشنی رخ تو روز و زلف تیرگی شب
 
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,677
مدال‌ها
11
غمزه جادو - شیدای گراشی

ای غمزه‌ی چشمان سیاهت به تماشا
بربوده ز سر عقل و ز کف طاقت دانا
آن آهوی سحّار که صیاد دل ماست
افکنده ز هر غمزه دو صد مرد توانا
با قید محبت همه در مجلست آیند
گر حلقه کنی طره‌ی گیسوی چلیپا
در پنجه‌ی زربخش تو جام می ناب است
یا گشته عیان از کف موسی ید بیضا
گر زآن دو لب ای دوست دعایی ننمایی
دشنام خوشم آید از آن شهد مهنّا
دیوانه شدم زآن که تو با غیر بدیدم
آن غیر که بُد مردمک دیده‌ی بینا
آری ز حسد عاشق مسکین نتواند
دیدن که تو خود جامه دهی حمل بر اعضا
در کوی تو عشاق بسی معتکف آمد
هم عارف و هم عامی و هم کامل و برن
جانی و از آن مژّه‌ی خونریز تو تیری
دارد به کمان ابرویت ای ترک تمنّا
هر ک.س به سر راه تو در دست متاعی‌ست
شیدا به گذرگاه تو ای دوست همانا
 
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,677
مدال‌ها
11
امروز بزم ما ز ولا همچو گلشن است
عیش و طرب بپای، علی‌رغم دشمن است
از نکهت دهان تو ای یار کلبه‌ام
انبار عطر و بوی روان‌بخش مخزن است
مژگان چو تیر و رخ سپر و ابرویت کمان
وآن گیسوان پر گرهت همچو جوشن است
بوی دهان تو چو شنیدم ز فرط وجد
گفتم نسیم دوست، و یا بوی لادن است
امشب اگرچه تیره بوَد چشم ما ، ولیک
از طلعت جمال تو چون روز روشن است
دیدم چو چشم جادوی تو دل ز راه رفت
گفتم که چشم تو به جهان دزد رهزن است
هر ک.س که حضرتت نشناسد به واجبی
هرگز نگوید او که مرا روح در تن است
هر کو به او رقیب بُد افعال زشت‌خوی
کاین خون ناگزیر تمامت به گردن است
این منصب ولایت و این شأن لافتی
مخصوص بر امیر جهان، مقصد من است
شاه دو ، شیر خدا ، واجب الوجود
زوج بتول، نفس نبی،...
 
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,677
مدال‌ها
11
چه کنم گر نکنم من به فدایت جان را
کافرم گر ندهم در ره تو ایمان را
بعد از این روی من و خاک ره پیر مغان
همه تن گوش شوم تا چه رسد فرمان را
ذره یا کمتر ، از خاک در دولت دوست
گر دو عالم بدهندم ، نفروشم آن را
کیمیایی‌ست عجب خاک درش بر عشاق
که کند همچو زر پاک ، دل ایشان را
حالیا چاکری پیر مغان باید کرد
تا شوی مستحق نعمت جاویدان را
عشق او هست کلید در جنات نعیم
حور و غلمان و جنان کوثر و هم رضوان را
دل رهاند ز غم و انده و سرگردانی
عشق او در دو جهان عاشق بی‌سامان را
حالیا خاک ره پیر مغان شو شیدا
تا شود بنده‌ی کمتر خَدَمَت سلطان را
 
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,677
مدال‌ها
11
جهانی گشته‌ام جان جهانی کرده‌ام پیدا
خمارین‌ نرگسی شکّر دهانی کرده‎‌ام پیدا
بتی لب‌ قند و سیمین‌ ساعد و نسرین‌ بناگوشی
بلورین‌ ساق و قامت‌ خیزرانی کرده‌ام پیدا
دلی دادم ز دست و دلربایی برگزیده‌ستم
بتی شنگول و چین‌چین ‌گیسوانی کرده‌ام پیدا
سمن ‌آغوش دلداری که از چاه زنخدانش
چو خضر، آب حیات جاودانی کرده‌ام پیدا
دهانش مختصر چون نقطه و من از دو گیسویش
چه خوب امشب مطوّل داستانی کرده‌ام پیدا
مرا از سی*ن*ه باید ساخت آماج خدنگ وی
که ماهی مه‌شکن ابروکمانی کرده‌ام پیدا
خدنگ غمزه را زیبد که آماجش بوَد سی*ن*ه
چو ترکی تیرمژگان ـ ترکمانی کرده‌ام پیدا
اگرچه پیرم ای زاهد، نگر بر من که در پیری
چه دلکش ترکمان نورس جوانی کرده‌ام پیدا
نشین شیدا و صحبت گیر با چنگ و نی و بربط
که شوخی دلکش و...
 
بالا پایین