- Jul
- 1,274
- 3,390
- مدالها
- 7
#شيوه_آغاز_روايت
#رمان
#داستان_كوتاه
یکی از مشهودترین تفاوتهای کیفی میان رمان و داستان کوتاه، شیوهی آغاز شدنِ روایت در این دو ژانر است. هر نویسندهای، خواه قصد نوشتن داستانی کوتاه را داشته باشد و خواه بخواهد رمان بنویسد، ناگزیر باید روایتش را به تأثیرگذارترین شکل ممکن آغاز کند. به بیان دیگر، آغاز هر داستانی نخستین انگیزه را برای دنبال کردن آن داستان به خواننده میدهد و از این رو، نویسندهای که نتواند آغاز داستانش را به طرزی گیرا (توجهانگیز) بنویسد، شاید بزرگترین بخت خود برای علاقهمند کردن خواننده به دنیای تخیلیِ آن داستان را از دست بدهد. نویسندگانِ صناعتشناس و صاحبسبک که شناخت درستی از ماهیت داستان کوتاه و تفاوت آن با رمان دارند، به دقت دربارهی شیوههای گوناگون آغاز کردن روایت میاندیشند و تلاش میکنند تا مناسبترین مدخل را برای ورود خواننده به دنیای داستان برگزینند. بیش تر داستانهای کوتاه مدرن به گونهای آغاز میشوند که گویی خواننده ناگهان وارد اتاقی شده است. در این اتاق، شخصیتهایی که همگی برای خواننده غریبهاند، مشغول گفتوگو یا در حال انجام کاری هستند. گاهی هم (به ویژه در داستانهای مدرن و پسامدرن) خواننده نه با چند شخصیت، بلکه با یک شخصیت منفرد و منزوی روبهرو میشود که با هیچ ک.س سخن نمی گوید، بلکه خاطراتی معمولن حسرتبار یا دردناک از گذشته را ناخواسته در ذهنش مرور میکند. خواننده هنوز از مفاد گفتههای این شخصیتها، یا از چندوچونِ رویدادهایی که به ذهن شخصیت منزوی وارد شده است، خبر ندارد و از این رو آغاز این داستانها پر از ابهام است. اساسن صنعت ادبی موسوم به «ابهام» ambiguity یکی از کارآمدترین ابزارهایی است که بهویژه نویسندهی داستان کوتاه در کار خود به آن نیاز دارد. ابهامآفرینی یکی از راههای ایجاد انگیزهی خواندن داستان در خواننده است. گفتوگوهای ابهامدار یا وضعیتهای مبهم، یادآور موقعیتهایی است که همهی ما در زندگیِ واقعی مقهور ابهام میشویم و نمیتوانیم دلیل رویدادی، یا دلیل رفتار کسی، را به روشنی دریابیم. به عبارتی، خواندن داستان کوتاه تمرین حساس شدن به ابهام در زندگی است.
#رمان
#داستان_كوتاه
یکی از مشهودترین تفاوتهای کیفی میان رمان و داستان کوتاه، شیوهی آغاز شدنِ روایت در این دو ژانر است. هر نویسندهای، خواه قصد نوشتن داستانی کوتاه را داشته باشد و خواه بخواهد رمان بنویسد، ناگزیر باید روایتش را به تأثیرگذارترین شکل ممکن آغاز کند. به بیان دیگر، آغاز هر داستانی نخستین انگیزه را برای دنبال کردن آن داستان به خواننده میدهد و از این رو، نویسندهای که نتواند آغاز داستانش را به طرزی گیرا (توجهانگیز) بنویسد، شاید بزرگترین بخت خود برای علاقهمند کردن خواننده به دنیای تخیلیِ آن داستان را از دست بدهد. نویسندگانِ صناعتشناس و صاحبسبک که شناخت درستی از ماهیت داستان کوتاه و تفاوت آن با رمان دارند، به دقت دربارهی شیوههای گوناگون آغاز کردن روایت میاندیشند و تلاش میکنند تا مناسبترین مدخل را برای ورود خواننده به دنیای داستان برگزینند. بیش تر داستانهای کوتاه مدرن به گونهای آغاز میشوند که گویی خواننده ناگهان وارد اتاقی شده است. در این اتاق، شخصیتهایی که همگی برای خواننده غریبهاند، مشغول گفتوگو یا در حال انجام کاری هستند. گاهی هم (به ویژه در داستانهای مدرن و پسامدرن) خواننده نه با چند شخصیت، بلکه با یک شخصیت منفرد و منزوی روبهرو میشود که با هیچ ک.س سخن نمی گوید، بلکه خاطراتی معمولن حسرتبار یا دردناک از گذشته را ناخواسته در ذهنش مرور میکند. خواننده هنوز از مفاد گفتههای این شخصیتها، یا از چندوچونِ رویدادهایی که به ذهن شخصیت منزوی وارد شده است، خبر ندارد و از این رو آغاز این داستانها پر از ابهام است. اساسن صنعت ادبی موسوم به «ابهام» ambiguity یکی از کارآمدترین ابزارهایی است که بهویژه نویسندهی داستان کوتاه در کار خود به آن نیاز دارد. ابهامآفرینی یکی از راههای ایجاد انگیزهی خواندن داستان در خواننده است. گفتوگوهای ابهامدار یا وضعیتهای مبهم، یادآور موقعیتهایی است که همهی ما در زندگیِ واقعی مقهور ابهام میشویم و نمیتوانیم دلیل رویدادی، یا دلیل رفتار کسی، را به روشنی دریابیم. به عبارتی، خواندن داستان کوتاه تمرین حساس شدن به ابهام در زندگی است.