جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

انشاء صدای به هم خوردن برگ ها در پاییز

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه انشاء توسط ASHVAN با نام صدای به هم خوردن برگ ها در پاییز ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 122 بازدید, 1 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه انشاء
نام موضوع صدای به هم خوردن برگ ها در پاییز
نویسنده موضوع ASHVAN
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ASHVAN
موضوع نویسنده

ASHVAN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Aug
7,872
26,781
مدال‌ها
8
موضوع انشا:

صدای به هم خوردن برگ ها در پاییز​

 
موضوع نویسنده

ASHVAN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Aug
7,872
26,781
مدال‌ها
8
وارد باغ پدربزرگ شدیم و مادرم زیر درخت گردو زیر انداز انداخت و همگی روی آن نشستیم، پاییز تازه شروع شده بود و برگ های درخت گردو همگی زرد شده بودند.

من روی زیر انداز دراز کشیدم و به برگ های زرد گردویی که بالای سرم تکان می خورد نگاه کردم، باد با حرکاتش برگ ها را تکان می داد و صدای برخورد آن ها به گوش می رسید، صدایی که برای من بسیار آرامش بخش و دوست داشتنی بود.
بعضی وقت ها هم باد باعث می شد تا چند عدد از برگ های خشک شده با دیگر برگ ها برخورد کند و بعد از این که صدای شان بلند شد از شاخه جدا شوند و روی زمین و در کنار دیگر برگ ها که قبلا از درخت جدا شده بودند بیفتد.

با افتادن برگ های جدید روی زمین باد آن ها را این طرف و آن طرف می برد و صدای خش خش آن ها با خش خش برگ هایی که هنوز روی درخت بودند یکی می شدند.

من چند تا از برگ هایی که روی زمین افتاده بودند و هنوز کاملا سالم بودند را برداشتم و درون دفتری که با خود آورده بودم گذاشتم تا وقتی به خانه برگشتم آن ها را در دفترم بچسبانم.

بالاخره بعد از چند ساعت مادر گفت باید به خانه برگردیم و ما پس از جمع کردن وسایل مان، با پدربزرگ و درخت گردو و برگ هایش خداحافظی کرده و به خانه برگشتیم.

آن روز پاییزی به من خیلی خوش گذشت و زمانی که به خانه برگشتم برگ ها را دورن برگه های دفترم چسباندم.
حالا هر وقت که دفترم را ورق می زنم صدای خش خش برگ های خشک بلند می شود و مرا به یاد صدای خش خش برگ هایی می اندازد که آن روز روی درخت و روی زمین با هم برخورد می کردند و صدای شان به گوش می رسید.
 
بالا پایین