جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

انشاء صدای گذر رودخانه در دل دشتی زیبا

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه انشاء توسط آریانا با نام صدای گذر رودخانه در دل دشتی زیبا ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 195 بازدید, 0 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه انشاء
نام موضوع صدای گذر رودخانه در دل دشتی زیبا
نویسنده موضوع آریانا
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط آریانا
موضوع نویسنده

آریانا

سطح
5
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
3,433
12,584
مدال‌ها
6
روز قشنگی برای گردش خانوادگی بود. وسایل مان را جمع کردیم و به سمت دشت بزرگ و سر سبزی که در آن حوالی وجود داشت به راه افتادیم.
دوربین عکاسی و کوله ام را برداشتم و به سمت دل آن دشت وسیع قدم برداشتم. میخواستم تمام زیبایی هایی که آن جا وجود داشتند و وصف ناشدنی بودند را با دوربینم ثبت کنم. ابتدا چشمم به گل های زرد رنگ کوچکی افتاد که پایین سنگ بزرگی رشد کرده بودند و به شکل زیبایی کنار یکدیگر چیده شده بودند. چند عکس از زوایای مختلف از آن ها گرفتم و به راهم ادامه دادم.
سنجاب کوچکی را دیدم که در تکاپوی یافتن چیزی بود و با دیدن من به سرعت از آنجا دور شد. چشمانم را بستم و با چند دم عمیق هوای پاک را وارد ریه هایم کردم. چشمانم را که باز کردم صدایی توجه مرا به خود جلب کرد.
حدس زدم که صدای رودخانه باشد چون صدا از جایی دور به گوشم می خورد. با این حال به امید پیدا کردن رودخانه صدا را دنبال کردم.
چند دقیقه ای به دنبال صدا در آن دشت زیبا قدم برداشتم که نسیم خنکی گونه هایم را نوازش کرد و متوجه رطوبت هوای آن اطراف شدم. صدایی که مرا با خود به آنجا برده بود هم قوی تر شده بود و دیگر یقین پیدا کرده بودم که در نزدیکی رودخانه هستم.
کمی دیگر که به راهم ادامه دادم رودخانه ای شفاف و زیبا رو به رویم نمایان شد. نفس عمیقی کشیدم و به سرعت خودم را به آن رساندم. دستانم را در آن فرپ بردم وکمی از آب خنکش را به سر و رویم زدم. خنکی آب حس سر زندگی و طراوت رابه وجودم باز گردانده بود و من تازه متوجه معجزه ای که در آن نهفته بود شدم.
کوله ام را زمین گذاشتم و به درختی که نزدیک رودخانه بود تکیه دادم. صدای آواز پرندگانی که سرخوش از این شاخه به شاخه ای دیگر می پریدند ترکیب جالبی با صدای آرامش بخش رودخانه ساخته بود که برایم یاد آور جریان زندگی می شد.
این دشت زیبا و این رودخانه پر تلاطم و پرنده های خوش صدا به خوبی قادر به معنا کردن زندگی هستند. مگر زندگی چیست جز همین خشک شدن و دوباره سبز شدن گیاهان و جریان رودخانه که گاهی پر شور و هیجان است و گاهی هم آرام و ساکت؟ آیا در صدای برخورد آب رودخانه با سنگ ها نمی توان شور زندگی را یافت؟
بدون آن که از رودخانه عکسی بگیرم دوربینم را در کوله ام گذاشتم و راه بازگشت را در پیش گرفتم. آخر کدام دوربین توانایی ثبت آن طبیعت بکر و ضبط آن صدای جادویی را داشت؟
 
بالا پایین