جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

در حال تایپ [طنین مستور] اثر «FROSTBITE کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تایپ رمان توسط YEGANEH.B با نام [طنین مستور] اثر «FROSTBITE کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 239 بازدید, 4 پاسخ و 9 بار واکنش داشته است
نام دسته تایپ رمان
نام موضوع [طنین مستور] اثر «FROSTBITE کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع YEGANEH.B
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط YEGANEH.B
موضوع نویسنده

YEGANEH.B

سطح
5
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
مدیر تالار عکس
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
طراح آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jul
2,938
10,098
مدال‌ها
4
عنوان: طنین مستور
ژانر: جنایی، معمایی
نویسنده: یگانه
عضو گپ نظارت: (7)S.O.W
خلاصه:
در شهری که سایه‌ها بیدارند، خونِ عدالت دوباره جاری می‌شود.
صدایی از گذشته بازمی‌گردد، بی‌چهره و بی‌رحم.
هر نشانه، به رازی می‌رسد که سال‌ها دفن شده.
میان قانون و وجدان، مرزی محو است...
و در پایان، تنها یک سؤال می‌ماند. قاتل کیست، یا قربانی؟

یه نکته کوچیک قبل از شروع...
همه‌چی توی این داستان اون‌طور که به نظر می‌رسه نیست. بعضی مکان‌ها واقعی‌ان، ولی آدم‌هاش؟ نه، اونا فقط توی ذهن من زندگی می‌کنن. پس اگه کسی رو شبیه شخصیت‌ها پیدا کردید، بدونید که فقط یه تصادف جالب بوده!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

-pariya-

سطح
6
 
[ مدیر ارشد بخش علوم و فناوری ]
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
میکسر انجمن
مترجم ارشد انجمن
آموزگار انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jul
27,269
58,304
مدال‌ها
11
1765306819713.png
"باسمه تعالی"

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن رمان بوک برای منتشر کردن رمان خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.

قوانین تایپ رمان

و برای پرسش سوالات و رفع اشکالات خود در رابطه با رمان، به لینک زیر مراجعه کنید.
پرسش و پاسخ تایپ رمان

قبل از ارسال پارت تاپیک آموزشی درست نویسی را با دقت مطالعه کنید.
درست نویسی- مطالعه این آموزشات اجباری است.
مدیران در صورتی که متوجه اشکالات شما در درست نویسی شوند برای شما ناظر تعیین می‌کنند.

شما می‌توانید با ارسال دو پارت ابتدایی اثر تاپیک نقد کاربران را ایجاد کنید.
پس از ارسال پست اول، از کاربران بخواهید تا نظرات خود را در قالب نقد درباره هر جز از رمان بازگو کنند.

«درخواست نقد توسط کاربران»

دوستان عزیز برای سفارش جلد رمان خود بعد ۱۵ پست در تاپیک زیر درخواست دهید.
درخواست جلد

چنان‌چه قصد دارید اثرتان را با تیزر تبلیغ کنید، درخواست تهیه کلیپ توسط تیم تدوین دهید.
«درخواست تیزر»

پس از 30 پارت در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید.
درخواست نقد شورا

می‌توانید پس از ویرایش اثر خود با توجه به نقد، به تاپیک زیر مراجعه کنید و بعد از خواندن شرایط و با داشتن شرایط، درخواست تگ دهید.
درخواست تگ

و پس پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید. حتماً تمامی پارت‌ها باید تایید ناظر را دارا باشند.
اعلام پایان رمان

با تشکر از همراهی شما
|کادر مدیریت بخش کتاب|
 
موضوع نویسنده

YEGANEH.B

سطح
5
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
مدیر تالار عکس
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
طراح آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jul
2,938
10,098
مدال‌ها
4
مقدمه

در شهری که شب‌هایش هیچ‌وقت تمام نمی‌شوند، صداهایی هست که فقط بعضی‌ها می‌شنوند.
زمزمه‌هایی در سیم‌های زنگ‌زده‌ی تلفن، در پرونده‌هایی که سال‌ها پیش خاک خوردند.
خیابان‌ها بوی باران و راز می‌دهند، و سایه‌ها انگار گذشته را از بر دارند.
عده‌ای هنوز تاوان اشتباهاتی را می‌دهند که هیچ‌ک.س هرگز ننوشته است.
این‌جا عدالت چهره عوض می‌کند؛ گاهی در لباس قاتل، گاهی در سکوت قربانی.
هر ردی که پاک می‌شود، ردّ تازه‌ای می‌زاید.
در پس هر اعتراف، دروغی نفس می‌کشد، آرام و پیوسته.
و در میان تمام این سکوت‌ها، کسی بیدار مانده تا صدای ناتمام گذشته را بشنود.
شبی، دوباره آن صدا برخواهد گشت.
شاید از پشت همان خط خاموش، با نامی که دیگر کسی به یاد ندارد.
 
موضوع نویسنده

YEGANEH.B

سطح
5
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
مدیر تالار عکس
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
طراح آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jul
2,938
10,098
مدال‌ها
4
پارت ۱

(24 فوریه 2023 – لس‌آنجلس، ساعت ۲۳:۴۷ شب – خیابان‌های مرکزی، ناحیه جنوب غربی شهر)

باران بی‌وقفه می‌بارید. از آن مدل باران‌هایی که انگار آسمان خودش هم از کاری که روی زمین می‌گذرد خسته شده باشد. نور نئون‌ها روی آسفالت خیس کش می‌آمد، مثل رد خون روی آینه. شهر زیر لایه‌ای از بخار و دود نفس می‌کشید یا شاید هم خفه می‌شد.
من، کیت مورگان، پشت فرمان ماشین پلیس نشسته بودم، بخار از شیشه بالا می‌رفت و صدای رادیوی پلیس در پس‌زمینه می‌پیچید. لس‌آنجلس شب‌ها بوی بنزین، قهوه‌ی سرد و گناه می‌دهد. این را بعد از پانزده سال کار در بخش جنایی خوب فهمیده‌ام. هیچ صدایی توی این شهر تصادفی نیست بوق‌ها، باران، حتی سکوت. هرکدام نشونه‌ای دارن از چیزی که قراره فردا توی تیتر خبرها ببینی.
آسمون پایین اومده بود، اون‌قدر که چراغ برج‌ها مثل سوزن توی مه فرو رفته بودن. جلوی اداره مرکزی پلیس توقف کردم. هنوز سه ساعت از شیفتم مونده بود؛ ولی ذهنم خسته‌تر از اون بود که بخوام خودمو گول بزنم. شهر داشت چیزی رو پنهان می‌کرد همون حس آشنا که از یه نقطه‌ی مبهم توی سی*ن*ه شروع می‌شه و تا مغز می‌خزه. همیشه قبل از یه فاجعه همین‌طوریه.
از ماشین پیاده شدم. بوی خاک بارون‌خورده با بوی کهنگی آسفالت قاطی شده بود. نئونِ آبیِ بالای ساختمون سایه‌مو کشیده بود روی در شیشه‌ای. رفتم تو. صدای چکیدن آب از چترها، صدای تایپ ممتد و اون بوی همیشگی قهوه‌ی مانده. دیوید کینگ اون‌طرف سالن داشت با تلفن حرف می‌زد سریع، پرانرژی، مثل همیشه. من فقط سرم رو به نشونه سلام بالا آوردم.
از پنجره‌ی بزرگ طبقه‌ی بالا، شهر مثل نقشه‌ای از گناه زیر پام پهن بود. خیابون‌ها مثل رگ‌های نوری، مغز تاریکی رو تغذیه می‌کردن. همیشه فکر می‌کنم لس‌آنجلس یه بدن زنده‌ست هر پرونده یه زخم، هر قتل یه تاول تازه. ما فقط پانسمان می‌ذاریم، درمانی وجود نداره.
یاد اولین پرونده‌ام افتادم. یه دختر بی‌نام، یه کوچه‌ی باریک، یه صدای ناقوس توی گوشم. اون شب هم بارون می‌بارید. از اون موقع تا حالا بارون‌ها برای من معنی دیگه‌ای دارن شستن گناه نیست، فقط پنهان‌کردن بویش.
پشت میزم نشستم، پرونده‌های قدیمی هنوز همون‌جا بودن. عکس‌ها، یادداشت‌ها، نوارها... . همه خاک گرفته؛ ولی هنوز نفس می‌کشن. انگشت‌هام روی پوشه‌ی زردی مکث کرد که اسمش پاک شده بود، فقط رد انگشت‌های قدیمی مونده بود رد خودم.
از پایین صدای دیوید اومد:
- هی، کیت! یه مورد جدید اومده. خبرنگاری به نام آنا برنز. قتل، خونه‌اش توی ناحیه‌ی وست‌وود. مارگارت گفته خودت بری صحنه.
صدای اسم آنا توی ذهنم موند. خبرنگارها همیشه وسط طوفان می‌چرخن؛ ولی بعضیاشون به مرکز طوفان نزدیک‌تر میرن.
کت چرمی‌مو پوشیدم، اسلحه رو بستم و راه افتادم سمت خروج. رادیو پلیس دوباره زنگ زد. صدای اپراتور مثل همیشه خسته بود:
- مورگان، جسد حدود یه ساعته پیدا شده. هیچ نشونه‌ای از ورود اجباری نیست. صحنه تمیزه. خیلی تمیز.
من زیر لب گفتم:
- تمیز بودن یعنی یه ذهن کثیف اون پشت کار کرده.
بارون هنوز می‌بارید. شهر خیس بود؛ ولی بوی خون تازه همیشه خودش رو لو می‌ده.
ماشین رو روشن کردم، آژیر آبی رو زدم. نورش روی خیابون‌ها پیچید، مثل زخم کهنه‌ای که دوباره باز میشه.
در آینه وسط به چشمای خودم نگاه کردم. سبز، خسته، بی‌اعتماد.
به خودم گفتم:
«هر قتلی یه قصه‌ست، کیت...ولی بعضی قصه‌ها از خودت شروع میشن».
پدال گاز رو فشار دادم. شب، شهر و بارون با من همراه شدن و اون حس لعنتی، حسی که همیشه قبل از طنین ناشناخته‌ی بعدی میاد.
 
موضوع نویسنده

YEGANEH.B

سطح
5
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
مدیر تالار عکس
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
طراح آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jul
2,938
10,098
مدال‌ها
4
پارت ۲

***
(۲۴ فوریه ۲۰۲۳ – لس‌آنجلس، ساعت ۰۰:۱۹ – وست‌وود)

بارندگی سبک‌تر شده بود؛ اما هنوز چکه‌ها روی کاپوتِ ماشین پلیس می‌زد و نور آبی آژیر را موج‌دار می‌کرد.
وست‌وود شب‌ها آرام است؛ از آن محله‌هایی که مردم فکر می‌کنند جنایت فقط در سریال‌ها اتفاق می‌افتد. این‌جور جاها، قتل همیشه بدترین ضربه را می‌زند.
جلو خانه‌ی دوطبقه‌ی آنا برنز توقف کردم. چراغ جلوِ خانه روشن بود؛ نورش افتاده بود روی پله‌ها و باران را مثل دوخت ریز سوزن نشان می‌داد. دو مأمور جوان در ورودی منتظر بودند. معمولی، خسته، نه هیجان‌زده نه مضطرب، فقط کارشان را انجام می‌دادند.
یکی‌ از آن‌ها با تکان سر گفت:
ـ شب‌به‌خیر کارآگاه. تیم داخل مشغوله.
سرم را کوتاه تکان دادم.
«عادی بودنشون باعث می‌شه بیشتر حس کنم چیزی این‌جا خفه مونده».
صدای ذهنم بود. همیشه قبل از ورود به یک خانه‌ی خاموش همین‌طور حرف می‌زند.
داخل شدم.
(صحنه جرم)
خونه گرم بود، بخاری هنوز روشن بود؛ یعنی یا آنا حتی فرصت نکرده بود خاموشش کند، یا کسی که وارد شده عجله‌ای نداشته و می‌خواسته همه‌چیز مرتب به‌نظر برسد. کف زمین سرامیک روشن و بی‌عیب بود؛ هیچ ردپایی رویش نبود، نه گل و لای، نه قطره باران، حتی جای کفش‌های ناقص هم دیده نمی‌شد. تیم صحنه جرم با کفش‌پوش‌ها روی کفش‌هایشان حرکت می‌کرد؛ اما باز هم تمیزی صحنه اولیه برقرار بود.
جسد آنا روی زمین نشیمن افتاده بود، پهلوی چپش روی زمین تکیه داشت، بدن کمی به جلو خم شده بود. وضعیتش غیرطبیعی به‌نظر می‌رسید؛ اما ساختگی یا صحنه‌سازی‌شده نبود؛ انگار کسی که صحنه را ترک کرده، می‌خواسته همه‌چیز آرام و طبیعی جلوه کند.
موهای مشکی‌اش به‌خاطر رطوبت هوا و تب خفیفی که قبل از مرگ داشته، به گونه‌اش چسبیده بود. روی پوست رنگ‌پریده‌اش خطی باریک از خون دیده می‌شد؛ از گوشه‌ی دهان شروع شده و تا چانه پایین رفته بود. خون لخته شده بود، نازک و یک‌نواخت، بدون هیچ‌گونه پاشیدگی یا ترک‌خوردگی. این جنس خروج خون، بیشتر نشانه‌ی یک خونریزی داخلی بود.
فشاری کنترل‌شده روی قفسه‌ی سی*ن*ه یا ناحیه‌ی قلب، نه ضربه‌ی بیرونی یا درگیری فیزیکی.
برای دقیق‌تر دیدن، کمی به سمت آنا خم شدم.
پزشک قانونی که داشت معاینه می‌کرد امیلی نایت بود؛ زنی حدوداً پنجاه‌ساله با عادت همیشگی‌اش که موقع حرف‌زدن عینکش را کمی بالا می‌داد. لحنش مثل همیشه آرام و بی‌هیجان بود، صرفاً گزارش‌محور:
- زمان مرگ حدود یک ساعته، کارآگاه. هنوز قطعی نیست.
گردن آنا آثار فشار نداشت. دست‌ها جابجا نشده بود. انگشت‌ها نیمه جمع بود، نه در حالت دفاعی.
«یا فرصت واکنش نداشته…یا اون چهره برایش تهدید نبوده».
 
بالا پایین