- Aug
- 185
- 436
- مدالها
- 2
عادت عجیب
یکی از شیوههای گسترش متن داستان، ساختن رفتار یا عادتی خاص برای شخصیت و توصیف دقیق آن است. برای روشنشدن موضوع پارهیی از رمان طبل حلبی* را بخوانیم که در آن راوی از مادربزرگش میگوید:
«مادر بزرگ من فقط یک دامن نداشت، چهار دامن داشت و بر خلاف همهی خانمها آنها را روی هم میپوشید. منظورم این نیست که یک دامن و سه ژوپن به تن میکرد. نه، چهار دامن کاملعیار و یکی روی دیگری. اما در پوشیدن آنها نظم خاصی را رعایت میکرد. به این معنی که ترتیب تسلسل آنها هر روز عوض میشد. دامنی که دیروز رو بود امروز یک درجه تنزل مقام پیدا میکرد و آنکه دیروز دومی بود امروز سومی میشد. دامنی که دیروز مرتبهی سوم داشت امروز به تنش میچسبید و آنکه دیروز خود را به پر و پایش مالید بود امروز نقشونگار خود را آفتابیمیکرد و به خلقاله نشان میداد. البته نباید خیال کنید که خلقاله نقشی میدیدند. خیر، نقشی که نقش باشد در کار نبود. دامنهای مادربزرگ من، آنا برونسکی همه انگاری از دل همان سیبزمینهایش بیرون آمده بودند. این رنگ باید با مزاج او خوب سازگار بوده باشد.»
یکی از شیوههای گسترش متن داستان، ساختن رفتار یا عادتی خاص برای شخصیت و توصیف دقیق آن است. برای روشنشدن موضوع پارهیی از رمان طبل حلبی* را بخوانیم که در آن راوی از مادربزرگش میگوید:
«مادر بزرگ من فقط یک دامن نداشت، چهار دامن داشت و بر خلاف همهی خانمها آنها را روی هم میپوشید. منظورم این نیست که یک دامن و سه ژوپن به تن میکرد. نه، چهار دامن کاملعیار و یکی روی دیگری. اما در پوشیدن آنها نظم خاصی را رعایت میکرد. به این معنی که ترتیب تسلسل آنها هر روز عوض میشد. دامنی که دیروز رو بود امروز یک درجه تنزل مقام پیدا میکرد و آنکه دیروز دومی بود امروز سومی میشد. دامنی که دیروز مرتبهی سوم داشت امروز به تنش میچسبید و آنکه دیروز خود را به پر و پایش مالید بود امروز نقشونگار خود را آفتابیمیکرد و به خلقاله نشان میداد. البته نباید خیال کنید که خلقاله نقشی میدیدند. خیر، نقشی که نقش باشد در کار نبود. دامنهای مادربزرگ من، آنا برونسکی همه انگاری از دل همان سیبزمینهایش بیرون آمده بودند. این رنگ باید با مزاج او خوب سازگار بوده باشد.»