كسى كه خارى اگر پيش پاى من میديد
چو غنچه جامه به تن میدريد، مادر بود
كسى كه دور اگر میشدم ز دامانش
برهنه پا ز پیام میدويد ، مادر بود
ز دست دشمن هستى درین سيه بازار
كسى كه جان مرا میخريد ، مادر بود
كنار بستر بيماریام پرستارى ،
كه تا به صبح نمى آرميد ، مادر بود
به روزگار جوانى كسى كه قامت او
به زير بار محبت خميد ، مادر بود
كسى كه در غم و اندوه و در پريشانى
به دردهاى دلم میرسيد ، مادر بود