جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

انشاء عطر گل یاس

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه انشاء توسط ترنج با نام عطر گل یاس ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 163 بازدید, 1 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه انشاء
نام موضوع عطر گل یاس
نویسنده موضوع ترنج
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ترنج
موضوع نویسنده

ترنج

سطح
4
 
°•| نَستوه |•°
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ویژه انجمن
Apr
2,186
19,430
مدال‌ها
5
انشاء: عطر گل یاس
ژانر: اجتماعی
 
موضوع نویسنده

ترنج

سطح
4
 
°•| نَستوه |•°
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ویژه انجمن
Apr
2,186
19,430
مدال‌ها
5
پدر امیر حسین سالها پیش شاخه یاسی توی باغچه ی حیاط خونه، کنار درخت توت کاشته بود .یاس کوچک ،کم کم بزرگ شد و از دیوار حیاط بالا رفت تا جاییکه همه دیوار حیاط زیر گلهای یاس مخفی شد. عطر یاس همه جا رو پر کرده بود هر کسی به اون خونه می رفت از عطر یاس و صفای درخت توت لذت می برد و از اونها تعریف می کرد .کم کم تعریف های مردم از عطر یاس باعث شد گل یاس خودشو بگیره و یه کم مغرور بشه .واسه همین یه روز رو به درخت توت کرد و گفت: فکر نمی کنم هیچ بویی بهتر از بوی من شنیده باشی .عطر یاس بهترین عطر دنیاست .درخت توت می خواست چیزی بگه که یه دفعه نگاهش به امیر حسین افتاد حرفشو خورد و چیزی نگفت.

امیر حسین اون شب دلش می خواست سجادشو توی حیاط بندازه و توی حیاط نماز بخونه .سجادشو انداخت زیر لب آهسته برای خودش اذان گفت و بعد به نماز ایستاد : بسم الله الرحمن الرحیم ،الحمدلله...

گل یاس با تعجب می دید که حیاط خونه داره نورانی و روشن می شه .مثل اینکه از دور تا دور امیر حسین نور به سمت آسمون پاشیده می شد.کم کم عطر عجیبی توی فضا پیچید. عطری که هیچ ک.س تا به حال بویی مثل اون نشنیده بود. بوی عطر، آنقدر زیاد شد که دیگه بوی گل یاس استشمام نمی شد .یاس و درخت توت به امیرحسین و سجادش خیره شده بودند مثل اینکه اونها غیر از امیر حسین یه موجود دیگه ای هم می دیدند .اونا نماز امیرحسین رو می دیدند .نماز امیر حسین شبیه یه فرشته بلوری به سمت آسمون پر می کشید . عطر بی نظیری که بوش می یومد از نماز امیر حسین توی فضا پخش می شد.

نماز که تموم شد هنوز تا مدتی بوی عطرش توی فضا شنیده می شد .اما طولی نکشیدکه عطر نماز در آغوش باد از خونه اونها رفت .درخت توت که قبلا هم نماز خوندن بعضی از اهل خونه رو دیده بود متوجه ماجرا شد و رو کرد به گل یاس و گفت: عطر نماز،خوشبوترین عطریه که تا حالا استشمام کردم .

گل یاس که هنوز مسـ*ـت بوی نماز بود،سرشو پایین انداخت آهسته گفت: منظوری نداشتم .
 
بالا پایین