- Jul
- 1,274
- 3,390
- مدالها
- 7
مقدمه
همه ما درباره اهمیت سواد و علم و دانش میدانیم و هیچکس نیست که منکر آن بشود. اما خیلی از ما فراموش کرده ایم که چرا درس میخوانیم، چرا کتاب میخوانیم، چرا به کلاس های آموزشی میرویم و …. انگار فقط این کارها را انجام میدهیم چون باید انجام دهیم و دیگران هم همین کار را میکنند.
بدنه
اگر نگاهی به اطراف خود بیندازیم افراد زیادی را میبینیم که درس خوانده اند اما دانش و مهارتی کسب نکرده اند. مهندس های الکترونیکی که از تعمیر یک وسیله کوچک خانگی عاجزند، روانشناسانی که هیچ کنترلی روی عصبانیت و احساسات خود ندارند، دانشجویان ادبیاتی که برای نوشتن یک نامه اداری به دردسر میافتند و …
پدرم دوستی دارد که کتاب داستان های زیادی خوانده اما از درک مشکلات دیگران و ابراز همدردی با آن ها غافل است. یک بار پدرم از او پرسید موضوع کتاب هایی که میخوانی چیست؟ و او جواب داد: حکایت زندگی انسان ها و پیچ و خم های زندگی شان. پدرم پرسید فایده خواندن این کتاب ها چیست؟ او گفت این ها معروف ترین کتاب های دنیا هستند، شاهکارند و … اما پدرم گفت این جواب درستی نیست. اینکه کتاب داستان های معروفی را خوانده باشی کافی نیست. با مطالعه آن ها باید به درک عمیق تری از آدم ها و احساسات و رفتار و مشکلاتشان پیدا کنی. اگر همچنان خودخواهی و نادانی بر تو غلبه دارد، معلوم می شود خواندن هیچ کدام از این کتاب ها در تو تاثیری نداشته است. این حرف پدرم من را یاد بیت معروف سعدی انداخت: علم چندان که بیشتر خوانی چون عمل در تو نیست نادانی!
نتیجه
خوب است هر وقت داریم علمی میآموزیم، به کاربرد آن بیندیشیم و فکر کنیم که منظور از آموختن این علم چیست؟ وقتی کتابی میخوانیم درک و دریافتی از منظور آن کتاب داشته باشیم. به همه چیز با دقت و با نگاه انتقادی بنگریم و به دلیل هر چیز فکر کنیم. یک آدم با سواد، فردی مودب، فروتن و دانا است که نه تنها بسیاری از خطاها و نادانی ها را انجام نمیدهد، بلکه به دیگران نیز کمک میکند و راهگشاست.
همه ما درباره اهمیت سواد و علم و دانش میدانیم و هیچکس نیست که منکر آن بشود. اما خیلی از ما فراموش کرده ایم که چرا درس میخوانیم، چرا کتاب میخوانیم، چرا به کلاس های آموزشی میرویم و …. انگار فقط این کارها را انجام میدهیم چون باید انجام دهیم و دیگران هم همین کار را میکنند.
بدنه
اگر نگاهی به اطراف خود بیندازیم افراد زیادی را میبینیم که درس خوانده اند اما دانش و مهارتی کسب نکرده اند. مهندس های الکترونیکی که از تعمیر یک وسیله کوچک خانگی عاجزند، روانشناسانی که هیچ کنترلی روی عصبانیت و احساسات خود ندارند، دانشجویان ادبیاتی که برای نوشتن یک نامه اداری به دردسر میافتند و …
پدرم دوستی دارد که کتاب داستان های زیادی خوانده اما از درک مشکلات دیگران و ابراز همدردی با آن ها غافل است. یک بار پدرم از او پرسید موضوع کتاب هایی که میخوانی چیست؟ و او جواب داد: حکایت زندگی انسان ها و پیچ و خم های زندگی شان. پدرم پرسید فایده خواندن این کتاب ها چیست؟ او گفت این ها معروف ترین کتاب های دنیا هستند، شاهکارند و … اما پدرم گفت این جواب درستی نیست. اینکه کتاب داستان های معروفی را خوانده باشی کافی نیست. با مطالعه آن ها باید به درک عمیق تری از آدم ها و احساسات و رفتار و مشکلاتشان پیدا کنی. اگر همچنان خودخواهی و نادانی بر تو غلبه دارد، معلوم می شود خواندن هیچ کدام از این کتاب ها در تو تاثیری نداشته است. این حرف پدرم من را یاد بیت معروف سعدی انداخت: علم چندان که بیشتر خوانی چون عمل در تو نیست نادانی!
نتیجه
خوب است هر وقت داریم علمی میآموزیم، به کاربرد آن بیندیشیم و فکر کنیم که منظور از آموختن این علم چیست؟ وقتی کتابی میخوانیم درک و دریافتی از منظور آن کتاب داشته باشیم. به همه چیز با دقت و با نگاه انتقادی بنگریم و به دلیل هر چیز فکر کنیم. یک آدم با سواد، فردی مودب، فروتن و دانا است که نه تنها بسیاری از خطاها و نادانی ها را انجام نمیدهد، بلکه به دیگران نیز کمک میکند و راهگشاست.