لالا کن؛ دخترِ زیبای شبنم…
لالا کن؛ روی زانوی شقایق…
بخواب، تا رنگِ بی مهری نبینی
توو بیداریه… که تلخه حقایق…
تو مثلِ التماسِ من میمـــونی؛ که یک شب، روی شونه هاش چکیـــدم…
سرم، گرمِ نوازش های اون بود؛ که خوابـــم برُد وُ کوچِش رو ندیدم…
حالا من موندم وُ یه کنجِ خلوت؛ که از سقفش، غریبی چکه کرده…
تلاطم هایِ امواجِ جدایی
زده کاشونموُ، صد تکه کرده…
دلم می خواست؛ پس از اون خوابِ شیرین…
دیگه چشمم، به دنیا وا نمیشد!