جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار علی مؤید ثابتی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط ~Fateme.h~ با نام علی مؤید ثابتی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 115 بازدید, 5 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع علی مؤید ثابتی
نویسنده موضوع ~Fateme.h~
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ~Fateme.h~
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,427
10,296
مدال‌ها
6
علی مؤید ثابتی
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,427
10,296
مدال‌ها
6
(برف)

برف آمد و سر کرد به هر برزن و هر کو
امسال گرامی ست بسی آمدن او

گیتی ز سپیدی شده چون سینۀ شهباز
گردون ز سیاهی شده چون پرِّ پرستو

مردم همه بگریخته از برزن و بازار
پنهان شده در خانه چو زنبور به کندو

از سبزه گرایید به گلخانه گل سرخ
وز باغ خرامید به مشکو گل شب بو

آن شاخ پر از برف تو گویی ز ره ناز
کرده ست عیان سیمبری ساعد و بازو

پوشیده به تن سرو یکی پیرهن از سیم
چون پیرهن دخترکان تا سر زانو

تا دامنش از برف و گِل آلوده نگردد
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,427
10,296
مدال‌ها
6
تا دامنش از برف و گِل آلوده نگردد
بالا زده دامان و فرو چیده ز هر سو

از برف گرانمایه شده خوابگه رنگ
کوراست کنون بستر و بالش ز پر قو

بس گوهر ارزنده و بس لولوء شهوار
کز برف بوَد بر ز بــر تارک تیهو

منقار پر از برف کند زاغ تو گویی
کز شیر بیالوده دو لب بچۀ هندو

از باد برهنه شده یک باره تن بید
وز برف گرانبار شده شاخۀ ناژو

زی باغ بیایید و بپرسید ز دهقان
کان دولت دیروزی امروز تو را کو؟

آیا ز چه برباد شد آن نو گل شاداب؟
و آخر ز چه خاموش شد آن مرغ سخنگو؟
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,427
10,296
مدال‌ها
6
در باغ از امروز دگر تا مه اسفند
یک سبزۀ نو رسته نبینی به لب جو

خوش زی که بهار آید امسال به از پار
گیتی شود آراسته و خرّم و نیکو

در کشت همی نعره زند بلبل بیدل
در دشت همی خنده کند لالۀ خود رو

آن رعد همی کوس زند سخت به قوّت
وان ابر همی تیغ کشد سخت به نیرو

آن برق جهان همچو یکی نیزۀ زرین
کو را فکنی هر دم ازین سوی بدان سو

گیتی شود از سبزه و گل چون پر طاووس
بلبل به نشاط آید و قمری به تکاپو

از سبزۀ نو خیز برآید گل و سنبل
بر سبزۀ نو نیز برآییم من و تو

گل باز کند روی و (مؤید) به تو گوید :
هنگام گل است ای به دو رخ چون گل خودرو

علی مؤید ثابتی
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,427
10,296
مدال‌ها
6
(بگویمت که منم)

شکسته خاطر و آزرده جان و خسته تنم
کسی مباد چنین زار و مبتلا که منم

نهاده اند ز روز نخست بر دل من
غمی که تا دم مردن نمیرود ز تنم

بلای جان من این عقل مصلحت بین است
بیار باده که غافل کنی ز خویشتنم

به رشحه‌ای ز من ای ابرِ فیض بارِ کرم
مکن دریغ ، که آخِر گیاهِ این چمنم

منم عزیز خرابات ، پیر کنعان کو ؟
که بوی یوسف خود بشنود ز پیرهنم

چو شمع، آتش سوزان درون جان دارم
ببین به روشنی فکر و گرمی سخنم

صفای خلوت جان من است شعر و شراب
چو هست این دو، چه حاجت به باغ یاسمنم

شوم نسیم و شبی در برت کشم چون گل
ببوسمت لب و آنگه بگویمت که منم

علی مؤید ثابتی
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,427
10,296
مدال‌ها
6
(ماه من)

باز امشب چشم مستش را خماری دیگر است
عارضش را آب و رنگی و نگاری دیگر است

ماه من امشب به هر سو افکند تیر نگاه
ترک چشمش را مگر قصد شکاری دیگر است

گر چه در ظاهر تو را لطفی بوَد با من ولی
از تو چون من عاشقی را انتظاری دیگر است

بندۀ خاص تو بودن فخر چون من عاشقی ست
مورد لطف تو گشتن افتخاری دیگر است

باغ را گر هست در هر سال یک نوبت بهار
گلشن روی تو را هر دم بهاری دیگر است

روز و شب در آتش هجران همی سوزد چو شمع
تا نگویی بی تو دل سرگرم کاری دیگر است

دل به جان آمد ز تنهایی در این شهر و دیار
جان مشتاق مرا ، عزم دیاری دیگر است

"علی مؤید ثابتی"
 
بالا پایین