جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دین و مذهب عید غدیر

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات مذهبی توسط 'Nika با نام عید غدیر ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 170 بازدید, 13 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات مذهبی
نام موضوع عید غدیر
نویسنده موضوع 'Nika
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط شاهدخت

شاهدخت

سطح
10
 
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,905
39,348
مدال‌ها
25
دشت تا خیمه زد آهنگ خروشیدن را
چاه هم تجربه کرد آتش جوشیدن را
دست خورشید در آفاق رسالت چرخید
چنگ زد گیسوی تردید پریشیدن را
و بیابان چه تبی داشت از انبوه سکوت
تا مبارک کند این آینه پوشیدن را
عشق ابلاغ شد و حلقه مستان گُل کرد
تازه کرد آن خُم نو، چشمه نوشیدن را
پر شد آغوش غدیر از دم «بخٍّ بخٍّ»
تا بکوبد هیجانات نیوشیدن را
عطر «من کنتُ…» و غوغای «علی مولاه»
قافله قافله راند این همه کوشیدن را
 

شاهدخت

سطح
10
 
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,905
39,348
مدال‌ها
25
از دور دست، صدایی، سکوت صدا را می ‏آشوبد. به گمانم صدای زنگ کاروان است که در همهمه وحشت‏ افزای تنهایی برکه می‏ پیچد. ای کاش لحظه‏ ای کنار من درنگ کنند تا تنهاییِ خود را با حضورشان قسمت کنم.

ای کاش آبی داشتم تا عطش و خستگی راه را با خنکای وجودم فرو می‏ نشاندند! غدیر، خسته و تنها، سر در گریبان فرو برده و رؤیاهایش را آه می‏ کشد. کاروان نزدیک و نزدیک‏تر می شود. ناگاه، صدایی، در سکوت کاروان پیچید. صدایی، حجاز را به لرزه افکند.

بایستید ! دهان‏ های باز برگشتند؟
همین که پرده خاموش کاروان افتاد تمام گردنه ‏های حجاز برگشتند
صدا دوید و در آغوش کاروان افتاد

رفتگان را فرا خوانید و جاماندگان را دریابید که پیامی مهم دارم. سکوت، به زمزمه نشست. زمزمه ها بلند و بلندتر و موجی از همهمه در کاروان افتاد. دستان خدا در دست رسول اللّه‏ صلی الله علیه و آله، بالا رفت.

مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَولاه. تاریخ سال‏خورده حجاز، هنوز هم هجوم بی‏ دریغ دستانی را که برای بیعت پیش می ‏آمدند، به خاطر دارد.

شاد باش ‏های آمیخته با کینه فرود آمدند .سیل تبریک ‏های پیاپی که بوی نفرت می ‏داد. عقده ‏ها سر باز کرده و زخم‏ های چرکینی که متولد شد. و خدا، ولایت علی علیه السلام را به انسان هدیه کرد و حصار محکم خود را به بشر ارزانی داشت.

چشمه حیات جاری شد تا بنی ‏آدم، عطش بی‏حد و حصر خود را فرو بنشاند به زلالیِ محبت مولا.و حب علی ، سرآغاز همه خوبی ‏ها گشت. راه راست نمایان و دین خدا تکمیل شد. آینده تاریخ انسان، به دست های ید اللهی علی سپرده شد تا در سایه ‏سار محبت و عدالت بی‏ دریغش، به آرامش برسد.

بارانی از رحمت، باریدن گرفت. خدا، مهر علی را به خاک هدیه کرد و خاک بارور شد، نام علی را به گوش آب‏ها خواند و رود ها خروشیدند، یاد علی را به درخت ‏ها، سپرد و درخت‏ ها، سبز شدند. صدای هلهله می ‏آید؛ اما حزنی غریب، گلوی لحظات را می‏ فشرد غدیر، شاد و غمگین است.

اینجا نقطه آغاز دلتنگی ‏های علی است؛ شروع داستان حق‏ طلبی فاطمه علیها السلام. غدیر، رنج روز های نیامده علی است؛ ابتدای بیست و پنج سال خانه‏ نشینی ذوالفقار. غدیر، اولین پژواک از اندوه بی‏شمار، چاه دلتنگی‏ های مرتضی است.
 

شاهدخت

سطح
10
 
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,905
39,348
مدال‌ها
25
غدیر، نام اقیانوس بی‏کرانی است که افق در افق، با آسمان نسبت دارد و موج در موج، هم ‏آغوش عرش است. عرش، از آخرین موج ‏های غدیر آغاز می شود. خوش به حال فرشتگان که هر شامگاه، با سرخی شفق، فوج فوج در زلال بی‏کران غدیر بال می ‏شویند و در ساحل سبز غدیر به نماز می ‏ایستند!

آدم از بهشت شروع شد و به زمین پیوست و سال ها در زمین گشت و گشت؛ با شیون و اندوه. سرانجام، غدیر خم را یافت و از معبر غدیر، دوباره به بهشت بازگشت. در جاذبه این خاکدان سخت ، غدیر تنها بال پرواز به سمت بهشت است.

دیگر هر چه هست، خاک است، خون است، خاکستر است. یکصد و بیست و چهار هزار چشمه از ازل تا به ابد جاری گشت و به غدیر پیوست.

اینک غدیر، حاصل یکصد و بیست و چهار هزار چشمه زلال رسالت است که موج در موج، عرفان و معرفت را فراراه انسان قرار داده است. فَصَلّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ

پس اگر هنوز ذوق تماشایت هست بیا به کرانه غدیر بایست تا پنجره‏ هایی از عرش در برابرت گشوده شود و تو را به تماشای لوح و قلم ببرد. هیچ‏گاه آرزو کرده‏ ای که تو در لب دریایی، آهسته آهسته قدم بزنی و فرشتگان، فوج فوج از برابرت پرواز کنند؟

اگر جوابت آری است، در یک غروب، دست از هر چه هست و نیست بشوی و تنها یک دل با خود بردار و در کرانه غدیر برو، ببین پرواز فرشتگان چقدر زیباست، چقدر تماشایی!پهر ک.س که یک بار گذرش بر کرانه ‏های غدیر افتاده باشد، دیگر همیشه مسـ*ـت است، همیشه عاشق است. دیگر هیچ‏گاه غم سراغش نخواهد آمد.
 

شاهدخت

سطح
10
 
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,905
39,348
مدال‌ها
25
ظهر بود؛ گرم و تن‏ سوز ؛ خاک ‏ها، از شلاق شعله‏ های خورشید، زخمی. ظهر بود که صدای صاعقه زمان، حادثه ‏ای را رقم می‏زد. صدا، پروانه ‏ای می ‏شد که روی هزاران شانه خسته و خاک ‏گرفته می ‏نشست. برکه، خودش را تا مرز دریا شدن باور کرده بود.

برکه، روی پاهایش ایستاد و موج موج خنده بر چهره میهمان ‏ها پاشید. برکه، ایستاده بود و بهار را در آغوش می ‏کشید. برکه، تمام پروانه های تنش را در آسمان آبی صحرا رها کرده بود و در خودش نمی ‏گنجید. غدیر دیگر برکه نبود.

غدیر ای باده ‏گردان ولایت؟
ندا آمد ز محراب سماوات
رسولی کز غدیر خم ننوشد رسولان الهی مبتلایت
به گوش گوشه‏ گیران خرابات
ردای سبز بعثت را نپوشد ؟

غدیر دف می‏زد و بر طبل‏ های شادی می‏ کوبید .ناگهان، دست های خورشید، در دست های وحی گره خورد .آسمان خودش را روی پاهای خورشید انداخت.تمام ستاره های آسمان، به شب‏نشینی چشمان خورشید آمدند .دست های وحی، بالا می ‏رفت و دست های خورشید را بالاتر می‏ برد.

هزاران باور، می‏دیدند و تبریک می‏ گفتند.اشهد انک امیر المؤمنین الحق الذی نطق بولایتک التنزیل و اخذ لک العهد علی الأمه. غدیر فریاد می کشید و دهان‏های تعجب، خشک شده بود. غدیر فریاد می کشید و صدای پای بهار، تا آسمان هفتم پیچیده بود.

غدیر فریاد می کشید و رسول، طنین صدایش را در برکه به نجوا نشانده بود. من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله؟
 
بالا پایین