داستان: غملی گلین |
نویسنده: عاطفه محمدی |
ژانر: اجتماعی، درام |
خلاصه: زنی به خاطر اختلاف با همسرش، مجبور به ترک خانه میشود و از فرزندانش و غرورش میگذرد، بعد از جر و بحث های زیاد به خانه برمیگردد ولی اتفاقی میافتد که باعث میشود او جلوی روانپزشک بنشیند و قصهاش را تعریف کند، تا شاید عبرتی برای بقیه بشود، به خاطر فرزندانم از همه چیز گذشتم، فکر میکردم با این فداکاری خوشبخت میشوند، اما نمیدانستم بزرگترین ظلم را به آنها کردم… |
تکهای از اثر: عارف با صدای حرصی و بلند گفت: صدبار گفتم نرو خونه ی اون خواهر بی همه چیزت تا اونم نیاد. مهتاب هم با حرص گفت: هر وقت تو نرفتی مامان هم نمیره. عارف: برادر خواهرهای من روزهای سخت به دردم میخورن. مهتاب گفت: هه هه یک چیز بگو آدم خندش نگیره برادر خواهرهای تو روزهای سختی ما بودن والا ما که ندیدیم باز این خواهر برادرهای مامان بودن نه تو یادت رفته پسرت رفت زندان یک زنگ نزدن، از اینجا تا اردبیل رفتی، برادرت دو میلیونم کف دستت نذاشت، با اینکه 45 ساله داره از ارثت میخوره، این خواهر برادر مامان بودن که شش میلیون جور کردن برای آزادیش اصلا میگیم خبر نداشتن، از عمل من که خبر داشتن یک زنگ نزدن حالم رو بپرسن؟ |
لینک: https://dl.romanbook.ir/1401/esfand/ghamli.pdf |