جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار فاطمه اتحاد

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط ~Fateme.h~ با نام فاطمه اتحاد ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 143 بازدید, 11 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع فاطمه اتحاد
نویسنده موضوع ~Fateme.h~
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ~Fateme.h~
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,282
مدال‌ها
6
تبعیض

تبعیض‌ها عصیان‌گری کم طاقت از زن ساخت
زن را که حتی مرگ هم از پا نمی‌انداخت

نیمی نصیبش می‌شد از هر چیز , جز اندوه
زن زندگی را پای این نا داوری‌ها باخت

در چهره‌اش خشم است و اشک و جای حیرت نیست
این روزها در آینه خود را اگر نشناخت

پر زد , به آزادی دچار این طوطی دربند
تاوان این پرواز را با خون خود پرداخت

دست کدامین عقده دور گردنش پیچید
آن بافه ای را که به روی شانه می انداخت
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,282
مدال‌ها
6
هشت در
از باد سرگردانترست از ابر بغض آلوده تر
ارگِ بمِ ویران دلش, چشمانش امواج خزر

عمری سرش را خم نکرد, این مرتبه زانو زده
سروِ مدارا کرده با خط و نشان‌های تبر

دل را به دریا زد ولی سیلی خور امواج شد
این لاک پشت خسته ی افتاده در ساحل دمر

دیگر حریف لشکر شبهای بی مهتاب نیست
حتی به نوری مختصر, دعوت نشد این بی‌سحر

از سیب سرخ وسوسه پرهیز کرد اما فقط
سهمش جهنم دره شد این رانده از هر هشت در

جنگید عمری بی ثمر, انداخت در آخر سپر
زن بود و عمری سهمش از هر چیز نصف جنس نر
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,282
مدال‌ها
6
نسلِ پرهیز و خویشتن داری
به چه چیز زمانه دلخوش بود
نسلِ ما با جراحتِ کاری

حرف مان حرفِ حق ، ولی از ترس
حرف مان را غلاف می کردیم
جای دنجی نداشت خانه ی ما
گریه زیر لحاف می کردیم

من و تو ، او ، کدام دوشیزه
کسی از بخت خویش راضی بود؟
"بله" گفتیم زیرِ تیغِ ولی
"بله" هایی ، که اعتراضی بود

زندگی هفت خان رستم بود
در دَم حجله گربه می کُشتند
از همان ابتدا به ما گفتند
زن دهان است و مردها مُشتند

از هزار و یکی، یکی سرکش
شاکی از حقّ نابرابر بود
بحث آزادی زنان را داشت
در دیاری که مرد برتر بود

عاقبت ، عاقبت بخیر نشد
خانِ آخر به خاک و خون غلتید
دید تسلیم رمز خوشبختی ست
غصه را خورد و نعره را بلعید
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,282
مدال‌ها
6
وطن

بر جای جای پیکره اش ردّ خنجر است
دردا وطن سفینه ی در خون شناور است

این سروِ سربلند که افتاده بر زمین
هر چه کشید ، از تبرِ نابرادر است

فریاد در گلوی وطن سر بریده شد
خاکش مزارِ جمعی گل های پرپر است

عشق و امید و خرّمی مردمت چه شد؟
دارایی شکسته دلان دیده ی تر است

شب رفت تا سحر شود اما ، کسی ندید
شب با سپاه تازه نفس پشت این در است

چوب حراج خورده ای از هر چهار سو
این حجم غارت از تن یک خاک، نوبر است

یک جای بی خراش ندارد تنت وطن
کم دست و پا بزن که نفس های آخر است
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,282
مدال‌ها
6
عشق

از ابتدا سِرشته به عشق تو شد گِلم
تا استخوان به مهر تو شد مبتلا دلم

یک سو اگر تو باشی و سوی دگر جهان
بی میلِ یک جهانم و سمتِ تو مایلم

بیزارم از نگاه پلیدان چشم
حُرمَت برای چشمِ نجیب تو قائلم

پرتِ تو شد حواسِ من از اولین نگاه
بار هزارم است که از خویش‌ غافلم

در ازدحام ظلمت شب نور مطلقی
من آسمان ابری و تو ماه کاملم

هرگز نکرده پشت مرا "خم"هجوم درد
قرص است پشت من به تو ، حلّال مشکلم

پهلو بگیر در بغلم کَشتی امید
دِنج است این کناره و بِکر است ساحلم

با دیگران به مهری و با ما به ناسزا
خوشبخت من که از تو به دشنام قابلم
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,282
مدال‌ها
6
داغدار

تو هم آیا شبیه من پرت را چیده صیّادی
و یا در کُنجِ یک زندان به نام خانه افتادی؟

گلیم بختت آیا تار و پودش نقش غم دارد؟
تو هم آیا عروسِ حجله ی گم کرده دامادی؟

تو هم با ضرب هر تیشه دلت تا بیستون رفته
میان قصری اما داغدار داغ فرهادی

برای جرم ناکرده تو هم حبس ابد بودی؟
تو هم با مرگ تدریجی هزاران بار جان دادی

کشیدی چوب خط هر روز بر دیوار زندانت
چو آن محکوم اعدامی ، تو هم در گیر اعدادی

تمام عمر در بندم ، به یغما رفته لبخندم
خرابم گر چه می خندم ، ببر ما را به آبادی
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,282
مدال‌ها
6
حسرت

زمین نخورده، نمی داند از چه می گویم
چگونه خوب شود جای زخم زانویم

غریبه زخم اگر زد که جای شکوه نبود
چگونه دسته ی خود را بُرید چاقویم!

از این شمار ستاره در آسمان دلت
عجیب نیست نیاید به چشم، سوسویم

جواب حسرت زلف مرا چه خواهی داد
که جای دست تو برف است سهم گیسویم

به سخت جانی خود غرّه بودم اما حیف
غم فراغِ تو یَل بود و بُرد از رویم

مپرس حال دلم را ، نمانده امّیدی
خدا کند برسد قبل مرگ ، دارویم
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,282
مدال‌ها
6
توطئه

هر جا زمانه خواست مرا جان به سر کند
باید غرور سی*ن*ه ی خود را سپر کند

بالا گرفته ام سر خود را شبیه سرو
ارّه چه باک ، توطئه گر با تبر کند

در لاک خود نمی روم از تیر ناکسان
کِی سنگ قادر است به کوهی اثر کند

بر شانه ام همای سعادت نَشست و من
دارم امید روزی از این سو گذر کند

سی سال زندگیم، به امّا، اگر گذشت
بگذار دل تتمه ی آن را هدر کند

عقلم مردّد است اگر، مرد عشق نیست
قلبم مصمّم است بماند خطر کند

جسم و روان و جان و جهانم فدای عشق
عاشق رضاست هستی خود را ضرر کند

از هفت خوان حادثه ها رد شدم که عشق
جنسِ مس وجود مرا همچو زر کند
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,399
10,282
مدال‌ها
6
قرص قمر

ما را زدند، سی*ن*ه ی قرص اش سپر نبود
در گیر و دار حادثه هامان ، پدر نبود

"یادش بخیر و خاطره اش جاودانه باد"
حتی به قدرِ خاطره ای مختصر نبود

از آسمان خانه که پایش بریده شد
امّید اینکه شب برسد بر سحر نبود

ما جوجه های بی پر و در آشیان مان
از بازِ پر کشیده به جز چند پر نبود

از جور روزگار، نماندیم بی نصیب
چشمانمان به گریه که کم از خزر نبود

سر تا همیشه بر سر زانو گذاشتیم
ما تکیه مان به شانه ی قرصِ قمر نبود

با هر نسیم ، یک نفر از ما به باد رفت
بی باغبان که باغ ، مصون از خطر نبود

گیریم زنده ایم، از این زندگی چه سود
با روحِ مرده زنده بمانی هنر نبود
 
بالا پایین