جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

در حال تایپ [فرجام ناگوار] اثر «SHAHSANAM کاربر انجمن رمان بوک »

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تایپ رمان توسط Kosarvalipour با نام [فرجام ناگوار] اثر «SHAHSANAM کاربر انجمن رمان بوک » ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 193 بازدید, 4 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته تایپ رمان
نام موضوع [فرجام ناگوار] اثر «SHAHSANAM کاربر انجمن رمان بوک »
نویسنده موضوع Kosarvalipour
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط -pariya-
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

Kosarvalipour

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Feb
4,147
9,096
مدال‌ها
4
بنام خدا
فرجام ناگوار
نوشته: SHAHSANAM
ژانر: معمایی، تراژدی
گپ نظارت: S.O.W2
خلاصه:
فرجام‌بخش شدن گاهی هم‌ خوب است؛ مطلوب قلب محنت کشیده و گداخته‌اش تنها فرجام ناگواری بود که می‌خواست با دستان خودش برای خود رقم بزند. خبری از ناجی و منجی نبود؛ تنها راهش خودش بود، کمک گرفتن از خود، برای رسیدن به خود! عمری منتظر آن فرجام بود؛ آن فرجام که در جدال برای ناگوار کردنش بود.
 
آخرین ویرایش:

-pariya-

سطح
6
 
[ مدیر ارشدبخش علوم و فناوری ]
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
مترجم ارشد انجمن
آموزگار انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jul
25,401
51,443
مدال‌ها
12
1708916896701.png
●بسم تعالی●

نویسندهی عزیز، ضمن خوشآمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن رمان بوک برای منتشر کردن رمان خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.
‹قوانین تایپ رمان›
و برای پرسش سوالات و رفع اشکالات خود در را*بطه با رمان، به لینک زیر مراجعه کنید.
‹پرسش و پاسخ تایپ رمان›
دوستان عزیز برای سفارش جلد رمان خود بعد ۱۵ پست در تاپیک زیر درخواست دهید.
‹درخواست جلد›
میتوانید برای پیشرفت قلم خود بدون محدودیت پارت درخواست منتقد همراه دهید.
‹در خواست منقد همراه›
پس از 30 پارت در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید.

‹درخواست نقد شورا ›
و اگر درخواست تگ داشتید، میتوانید به تاپیک زیر مراجعه کنید و بعد از خواندن شرایط و با داشتن شرایط، درخواست تگ دهید.
‹درخواست تگ›
و پس پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید.
‹اعلام پایان رمان›
با تشکر از همراهی شما
| کادر مدیریت انجمن رمان بوک|
 
موضوع نویسنده

Kosarvalipour

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Feb
4,147
9,096
مدال‌ها
4

مقدمه:
ناجی این روزها، سخت پیدا می‌شود. آدم‌ها خودشان را که فراموش می‌کنند؛ ناجی پیدا کردن برایشان سخت‌تر می‌شود. اما هرچه زودتر فهمیدی که تنهایی باید روی پاهای خود بایستی، آن گاه بدان که برنا شده‌ای!
 
موضوع نویسنده

Kosarvalipour

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Feb
4,147
9,096
مدال‌ها
4
بنام او
صدای اطرافش روی اعصابش خط می‌انداخت.
نگاهی به تیپش کرد؛ مناسب این لحظه بود! سال‌ها بود که منتظر این لحظه بود و الان احساس می‌کرد کاملا وقت آن‌که به آرزوی چندین‌ ساله‌اش برسد، رسیده بود.
خودش را دوباره در آینه نگاه کرد و کیفش را برداشت.
- هین! قلبم. چرا مثل جن سیاه پوشیدی تو بهاره؟!
بهاره روی پاشنه چرخید و لبخند جذابی زد.
- خوبم نه؟
مهتا سرش را با تأسف تکان داد و خودش را روی مبل پرت کرد.
- خوب؟ عالی بابا! الان مثلاً داری میری آدم بکشی؟
بهاره اخم‌هایش درهم شد. دوست نداشت این‌طور کارش را قضاوت کنند. از نظر خودش منجی بود و همه باید از او تشکر می‌کردند!
- تو چرا داری این‌طوری حرف می‌زنی؟ مگه من قاتلم؟ من می‌خوام بزرگترین خدمت به بشریت رو با کشتن اون کثافت بکنم!
مهتا کلافه از این کله‌شقی دوستش پوفی کشید. نمی‌دانست دیگر چگونه باید او را قانع کند دست از خریت بردارد!
- مثلاً که رفتی، چطوری می‌خوای بکشیش؟ با چاقو؟ تو می‌خوای سیب زمینی خرد کنی دلت هزار تکه میشه داری میری آدم بکشی آخه؟ جان جدت رو اعصابم راه نرو!
بهاره لبخند مرموزی زد و دستش را داخل کیفش کرد. با دیدن چیزی که از آن بیرون آورد مهتا جیغ بلندی کشید.
- خر، گاو، الاغ، هیچ می‌دونی این چیه؟ هیچ می‌دونی اگه این رو دستت ببینن چی میشه؟ تو تا حالا کلت از نزدیک دیدی که داری دستت می‌گیری؟ اصلا از کجا آوردیش؟
بهاره خسته از این جر و بحث‌ها کلافه کلت را داخل کیفش انداخت و به سمت در حرکت کرد.
- این‌ها رو دیگه ول کن، فکر کنم بعد این‌همه مدت فهمیده باشی که بحث با من بی‌فایده‌ست! الانم راهت رو از من جدا کن، خیلی راحته! خواهش می‌کنم ازت مهتا، امروز رو برام خراب نکن، خب؟ امروز بهترین روز زندگیمه!
 

-pariya-

سطح
6
 
[ مدیر ارشدبخش علوم و فناوری ]
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
مترجم ارشد انجمن
آموزگار انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jul
25,401
51,443
مدال‌ها
12

نویسنده ادامه پارت گذاری را به بعد موکول کرده است.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین