عشق ، این واژه سحرآمیز گاه سیاه و تیره می شود گاه می میرد و زنده می شود و گاه در غم فقیر شریک و هزار تکه می شود.
به راستی چه کسی می داند غم چیست؟ من میدانم غم کودکان کارتن خواب، غم معتادان، غم شکم گرسنگان ، غم فقرا و غم... .
هم اکنون در این لحظه ویرانم. هزاران نفر در کشور لبهای ترک خورده شان را میجوند تا سیر شوند؛ آب دهانشان را قورت می دهند تا سیراب شوند . می میرند تا زنده شوند.
کسانی که مرگ برایشان زندگی است دیگر چه درکی از عشق دارند ؟ اصلاً شاید ندانند که این سه حرف ع ش ق میتواند کنار هم قرار گیرد.
زندگی در ظاهر زیبا ولی در باطن بی رحم . آری فردای بی ضمانت ،بهترین تعبیر و تعریف برای آن است.
امروز بکوشید فردای خود را رقم بزنید آری امروز..... اما فردی که اسیر فقر و نداری است؛ چگونه ؟
بیایید از میان کودکان کار ، معتادان کارتون خواب ، فقرا و همه مستمندان جامعهای سالم تر بسازیم. جامعهای با پشتکار و همت بی منتها
بیاییم دستشان را بگیریم و این وظیفه شیرین را بی منت انجام دهیم