موضوع نویسنده
- Feb
- 5
- 8
- مدالها
- 2
نام اثر: فرشته بانو
نویسنده: مریم ربانی
ژانر: تراژدی، اجتماعی
ناظر: @آسِنا
فرشته بانو
روزی روزگاری دختری زیبا چهره در اهواز دیده به جهان گشود که نامش فرشته بود.
فرشته در سن ۲سالگی مادرش را ازدست داد واز اینکه مادری ندارد اندوهگین بود خیلی دلش میخواست که مادری داشته باشد که هرروز صبح اورا از خواب بیدار کند و موهایش را شانه می زد و می بافت،هرروز از خداوند گله میکرد ومی گفت خداجانم چرا همه دختران مادری دارند ولی من ندارم بعداز گذشت ۴سال فرشته به مدرسه رفت اما در کلاس اول باز هم تنها مانده بود اخه کسی با او دوست نمی شد تااینکه دوست خوش قلب به نام زینب را پیدا کرد وبا آن بازی های قشنگی می کردند وبا خوشحالی به کلاس می رفتند وبه سخنان دبیرشان گوش میکردند.
سالها از دوستی فرشته و زینب گذشت اما وقتی که به مقطع راهنمایی رسیدند مجبور شدند از هم جدا شوند اخه پدر زینب برای یاد گیری بهتر دخترش اورا به تهران برود ودر یک مدرسه خوب ثبت نامش کرد ،فرشته بااینکه دختری زیبا رو وخوش صدا بود باهوش و زرنگ نیز بود و درسال اخر دوران راهنمایی یعنی کلاس نهم (درسن ۱۵سالگی)بایک مرد ثروتمندی به نام محمد ازدواج کرد فرشته از همسرش صاحب فرزند شد ۱دخترو۱پسر به نام های فاطمه و شهاب فرشته بعداز اینکه مادرشد و بچه هایش بزرگ شدند یک بیماری لاعلاجی گرفت(سرطال)بیماری وی پیشرفت او برای جلوگیری از پیشرفت بیماری به دکتر های زیادی مراجعه کرد اما فایده ای نداشت ودر اخر در روز ۱۳۹۹/۹/۱۸در سن ۳۰ سالگی درگذشت وبه دیدار مادرش شتافت
الهی از تو می خواهم هیچ کسی را بی مادر نکنی
اخه بی مادر خیلی سخته و کمر شکن
امین یارب العالمین به حق محمد و ال محمد🤲🤲
( تمام )
(یاحق)
نویسنده: مریم ربانی
ژانر: تراژدی، اجتماعی
ناظر: @آسِنا
فرشته بانو
روزی روزگاری دختری زیبا چهره در اهواز دیده به جهان گشود که نامش فرشته بود.
فرشته در سن ۲سالگی مادرش را ازدست داد واز اینکه مادری ندارد اندوهگین بود خیلی دلش میخواست که مادری داشته باشد که هرروز صبح اورا از خواب بیدار کند و موهایش را شانه می زد و می بافت،هرروز از خداوند گله میکرد ومی گفت خداجانم چرا همه دختران مادری دارند ولی من ندارم بعداز گذشت ۴سال فرشته به مدرسه رفت اما در کلاس اول باز هم تنها مانده بود اخه کسی با او دوست نمی شد تااینکه دوست خوش قلب به نام زینب را پیدا کرد وبا آن بازی های قشنگی می کردند وبا خوشحالی به کلاس می رفتند وبه سخنان دبیرشان گوش میکردند.
سالها از دوستی فرشته و زینب گذشت اما وقتی که به مقطع راهنمایی رسیدند مجبور شدند از هم جدا شوند اخه پدر زینب برای یاد گیری بهتر دخترش اورا به تهران برود ودر یک مدرسه خوب ثبت نامش کرد ،فرشته بااینکه دختری زیبا رو وخوش صدا بود باهوش و زرنگ نیز بود و درسال اخر دوران راهنمایی یعنی کلاس نهم (درسن ۱۵سالگی)بایک مرد ثروتمندی به نام محمد ازدواج کرد فرشته از همسرش صاحب فرزند شد ۱دخترو۱پسر به نام های فاطمه و شهاب فرشته بعداز اینکه مادرشد و بچه هایش بزرگ شدند یک بیماری لاعلاجی گرفت(سرطال)بیماری وی پیشرفت او برای جلوگیری از پیشرفت بیماری به دکتر های زیادی مراجعه کرد اما فایده ای نداشت ودر اخر در روز ۱۳۹۹/۹/۱۸در سن ۳۰ سالگی درگذشت وبه دیدار مادرش شتافت
الهی از تو می خواهم هیچ کسی را بی مادر نکنی
اخه بی مادر خیلی سخته و کمر شکن
امین یارب العالمین به حق محمد و ال محمد🤲🤲
( تمام )
(یاحق)
آخرین ویرایش: